Part107....نامجون
#Part107....نامجون
+خب بچها اماداین کوک:میبینی که هیونگ +دخترابیاین اینجاافرا:جانم بابا لبخندی بهش زدم که همشون امدن یکی یکی گردنبندایی که براشون گرفته بودموانداختم گردنشون رویا:این گردنبندابرایه چیه جیمین:کادویه دیگه نوبت رستاشداروم دره گوشش جوری که بقیه نفهمن گفتم:میدونی که درصداینکه توتویه خطرباشی بیشتره رستا:اره+اگه نمیتونی همین الان بهم بگوخدم درستش میکنم فوقش میریم پیش پلیسوهمچیومیگیم رستا:ولی اونجوری هم ارمیا هم ساسنگامیوفتن به جونتون من ازهیچی نمیترسم نگران من نباش من به کوک قول دادم هیچیم نمیشه+خیلی خوبه که پیشمون هستین پیشونیشوبوسیدم که لبخندی زدکوک:چی دره گوش هم پچ پچ میکنین شمارسی: هیچی رفت پیششودستشوگرفت رفتیم فرودگاهوسوارشدیم بعدازچندساعت بلاخره تویه نیویورک فرودامدیم نمیدونم قراره چقدراینجا بمونیم یاچه اتفاقی اینبارمیوفته فقط امیدوارم که اخرش همه چی به خوبی تمومبشه واردهتل شدیم جونیورازقبل برامون اتاق توهتل گرفته بودهم ماهم دخترابعدازدوساعت اماده رفتن به مهمونی شدیم ههمون یه کتوشلوارپوشیدیم دوست داشتم دختراروببینم که چیاپوشیدن اخه گفته بودکه مثله مهمونیایه فرانسویه ودخترامعمولالباسایه بلندپف دارمیپوشن ینی دقیقاخلاف چیزی که همیشه دخترامیپوشن دوست دارم زودببینمشون یکم شبیه به همون مهمونی بالماسکه ازازاتاقمون زدیم بیرون به سمت لابی هتل رفتم تا دخترام بیان یه ده دیقه بودمنتظربودیم که صدایه خندشون ازپشت سرمون امدهمگی برگشتیم طرفشون که یهوخشکمون زداوناهنوزماروندیده بودنوباهم میخندیدن که چشمشون بهمون افتادودست تکون دادن ولی ما هنوزمحوزیبایشون بودیم بااینکه زیادلباسشون معلوم نبودبه خاطرپالتوهاشون ولی زیباییشون حتی بدون اونم چندبرابربودمن زودترخودموجم کردمو براشون دست تکون دادم دقت کردم ببینم همشون گردنبندارودارن یان که دیدم اره گردنشونه نزدیکمون امدنودست دادن که مثلاماهمدیگروتازه دیدیم اخه هریم پیشمون بودکه تااونجاهمراهیمون کنه به هریم سلام کردنودست دادن ولی مردک بدجورنگاهش روشون زوم بودمنکه اعصابم خوردشدخدابه داددوست پسراشون برسه مطمئنم اگه میشدهمینجاتولابی چالش میکردن همگی رفتیموسوارون شدیم بعدازنیم ساعت رسیدیم به عمارتش صدایه اهنگ ارومی ازداخل میومدوارد اونجاکه شدیم همه داشتن باهم میرقصیدن دخترایکی یکی پالتوهاشونودراوردن که زیبایشون تویه اون لباسا خیلی بیشترشدیه جورایی خاص بودهرکدوم یه رنگ ولی فکرکنم ستاریه امشب رستابوداخه هم لباسی که انتخاب کرده بودخیلی قشنگ بودهم اینکه یه رنگی بودکه تاحالاتویه تنش ندیده بودیم
+خب بچها اماداین کوک:میبینی که هیونگ +دخترابیاین اینجاافرا:جانم بابا لبخندی بهش زدم که همشون امدن یکی یکی گردنبندایی که براشون گرفته بودموانداختم گردنشون رویا:این گردنبندابرایه چیه جیمین:کادویه دیگه نوبت رستاشداروم دره گوشش جوری که بقیه نفهمن گفتم:میدونی که درصداینکه توتویه خطرباشی بیشتره رستا:اره+اگه نمیتونی همین الان بهم بگوخدم درستش میکنم فوقش میریم پیش پلیسوهمچیومیگیم رستا:ولی اونجوری هم ارمیا هم ساسنگامیوفتن به جونتون من ازهیچی نمیترسم نگران من نباش من به کوک قول دادم هیچیم نمیشه+خیلی خوبه که پیشمون هستین پیشونیشوبوسیدم که لبخندی زدکوک:چی دره گوش هم پچ پچ میکنین شمارسی: هیچی رفت پیششودستشوگرفت رفتیم فرودگاهوسوارشدیم بعدازچندساعت بلاخره تویه نیویورک فرودامدیم نمیدونم قراره چقدراینجا بمونیم یاچه اتفاقی اینبارمیوفته فقط امیدوارم که اخرش همه چی به خوبی تمومبشه واردهتل شدیم جونیورازقبل برامون اتاق توهتل گرفته بودهم ماهم دخترابعدازدوساعت اماده رفتن به مهمونی شدیم ههمون یه کتوشلوارپوشیدیم دوست داشتم دختراروببینم که چیاپوشیدن اخه گفته بودکه مثله مهمونیایه فرانسویه ودخترامعمولالباسایه بلندپف دارمیپوشن ینی دقیقاخلاف چیزی که همیشه دخترامیپوشن دوست دارم زودببینمشون یکم شبیه به همون مهمونی بالماسکه ازازاتاقمون زدیم بیرون به سمت لابی هتل رفتم تا دخترام بیان یه ده دیقه بودمنتظربودیم که صدایه خندشون ازپشت سرمون امدهمگی برگشتیم طرفشون که یهوخشکمون زداوناهنوزماروندیده بودنوباهم میخندیدن که چشمشون بهمون افتادودست تکون دادن ولی ما هنوزمحوزیبایشون بودیم بااینکه زیادلباسشون معلوم نبودبه خاطرپالتوهاشون ولی زیباییشون حتی بدون اونم چندبرابربودمن زودترخودموجم کردمو براشون دست تکون دادم دقت کردم ببینم همشون گردنبندارودارن یان که دیدم اره گردنشونه نزدیکمون امدنودست دادن که مثلاماهمدیگروتازه دیدیم اخه هریم پیشمون بودکه تااونجاهمراهیمون کنه به هریم سلام کردنودست دادن ولی مردک بدجورنگاهش روشون زوم بودمنکه اعصابم خوردشدخدابه داددوست پسراشون برسه مطمئنم اگه میشدهمینجاتولابی چالش میکردن همگی رفتیموسوارون شدیم بعدازنیم ساعت رسیدیم به عمارتش صدایه اهنگ ارومی ازداخل میومدوارد اونجاکه شدیم همه داشتن باهم میرقصیدن دخترایکی یکی پالتوهاشونودراوردن که زیبایشون تویه اون لباسا خیلی بیشترشدیه جورایی خاص بودهرکدوم یه رنگ ولی فکرکنم ستاریه امشب رستابوداخه هم لباسی که انتخاب کرده بودخیلی قشنگ بودهم اینکه یه رنگی بودکه تاحالاتویه تنش ندیده بودیم
۵.۸k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.