partرستا دوروزبعد

#part105.....رستا دوروزبعد
+پرش بیشترپاهاتونو بیشتربازکنین گاردتونم نیارین پایین ته:دیگه پام بیشترازاین بازنمیشه کوک:هیونگ حتی پات نود درجم نیست یکم بیشترتلاش کن جیمی:راست میگه دیگه مگ چقدسخته ته:برایع توراحته که ژیم ناستیک کاری جین:اگه تنبل نبودی میرفتی یادمیگرفتی ته:حال ن اینکه توخدت کمربندمشکی همه رشته هاروداری پایه توکه سی درجه بیشتربازنمیشه جین:مال توهمونقدم نمیشه حال من دارم تلاشمومیکنم ته:ن اینکه من نشستم دارم نگامیکنم نامی:جین توبازبچه شدی جین:یااانامجون انقدبه من نگوبچه من هیونگتم مثلاشوگا:پس مثله یه هیونگ رفتارکن افرا:میشه بحث نکنین من خسته شدم کوک:اوکی برایه امروزبسه داشتیم جمع میکردیم که گوشیه نامجون زنگ خورد نامی:سلام جونی خوبی...ممنون...پس فردا؟....اره میتونیم مشکلی نیست....اوکی خدافظ جیهوپ:چیشده چی میگفت نامی:جونیوره ازمون خواست به مهمونی تولدش بریم تویه نیویورک کوک:اگه بازسایه پیداش بشه چی نامی:پس ماالان برایه چی داریم اماده میشیم کوک:ن منظورم اینه که دخترارو اینبارکه نمیتونیم ببریم چیکارکنیم اگه سایه بازبیادسراغشون چی جیمی:راست میگه اینبارمیتونیم چیکارکنیم+شمانگران مانباشین مامی..هنوزحرفم تموم نشده بودکه گوشیم زنگ خوردیه شماره ناشناس بودبه بقیه علاوت دادم که ساکت باشن شایدسایه باشه گوشیووصل کردم+الو_سلام رستاخوبی+ممنون ولی شما_نشناختی مگه+ن مگه بایدبشناسمتون_اوکی دخترمن جونیورم حالاشناختی گوشیوگذاشتم روبلندگو+اهااره ولی کاری داشتین بامن_اره میخواستم دعوتتون کنم به تولدم تویه نیویورک میشه بیاین اخه بعدازاونروزکه یهواستعفانامتونو فرستادین دیگه خبری ازتون نبودخواستم اینجوری اگه بشه دوباره ببینمتون+به چه علت اونوقت_اینجوری نمیتونم بگم بزارین هروقت که دیدمتون حضوری بگم+باشه_پس یعنی میاین به اعضانگاکردم که باسرتاییدکردن+اره مشکلی نیس_پس فرداکه امدین براتون لوکیشن میفرستم بادوستات بیا+باشه ممنون_عزیزمی منتظردیدنتم پس+ ممنون حتماوقطع کردم کوک:مرتیکه کثافط باچه اجازای به کسی که ماله منه میگه عزیزم توچرا هیچی نگفتیش+چی میگفتمش عزیزم خب کوک:من اگه یه روزگردن این یارورو نشکستم جیمی: برادرم اروم باش هممون میدونیم ماله تویه اونم یه زری زدتوبه کوچیکیه خدت ببخشش کوک:وقتی امدسمت افرابهت میگم اروم باش جیمی:مگ جرئت داره کوک:ازکی میخوادبترسه ازتوجیمی:ن پ ازتوکوک:داداشم اون هم تورومیتونه ببینه اخه جیمی:جونگکوککککک همش چهارسانت بلندتریو دویددنبال کوک بقیه به کلکلاشون میخندیدن ولی من ذهنم درگیربودکه چیمیخوادبهم بگه یااینکه قراراونجاچه اتفاقی بیوفته
دیدگاه ها (۶۵)

#Part106ساعت ده شب بودسریع یکم غذاخوردیمورفتیم اتاقامون اول ...

#Part107....نامجون+خب بچها اماداین کوک:میبینی که هیونگ +دختر...

#Part104میتونین یادمون بدین+اره حتما رستا: مشکلی نداریم+ازفر...

#part103....کوکخیلی نگران اینده بودم فقط دلم میخواست زودترسا...

قسمت ۹

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط