علامت یونا ؛
علامت یونا ؛
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت¹⁰
......... درموردش بد فک کردم .... بیخیال دیگه اصن خوب کردم رفتم واسه خواب اماده شدم و رفتم تو تخت یکم فک کردم بعد خوابم برد
/ساعت ۶\
برعکس همیشه این دفعه اروم بلند شدم بدون غرغر یا کلنجار رفتن با ساعت خیلی سرحال بودم رفتم حموم و مث همیشه موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و رفتم سمت شرکت رفتم داخل و رویا میز خودم نشستم ......... اخیش کارم تموم شد وقته استراحته اخجوننن بلند شدم داشتم میرفتم که یعو کای بغل گوشم داد زد
؛؛ وایی زهرم ترکید .... ای بیشور این چه کاریه
^ وای .... قیافتو باید میدیدی شبیح این ماهی بادکنکیا شده بودی
؛؛ هه هه رو اب بخندی ! برو بابا اصن
راهمو ادامه دادم باهاش قهرم اسگلللل نزدیک بود سکته کنم ایشش هی دنبالم میومد و میگفت بی جنبه نباشم رو مخخخ وایی .... به هر بدبختی بود فرستادمش دنبال نخود سیا اخیش راحت شدم چقدر حرف میزد
"" خانم پارککک خانم پارک
؛؛ بله خانم مین چیزی شده؟
"" رئیس صدات میزنه (با اخم)
؛؛ الان میرم
دیوانه من که کاریت ندارم مث ادم حرف بزن ایش رفتم اتاق اقایه جونگکوک یعنی چیکارم داشت
در زدن*
_ بیا تو
؛؛ با من کاری داشتین ؟
_ اره بیا بشین
؛؛ چیزی شده؟
_ خوب ازت میخوام که بیایی به خونه من
؛؛ بله؟ چرا؟
_ خوب ازت کمک میخوام به نظرم میتونم به تو اعتماد کنم
؛؛ درچه مورد ؟
_ خوب اون دختری که اونروز اومد سرت داد و بیداد کرد میخوان با کمک تو از شرش خلاص بشم
؛؛ چه کاری باید انجام بدم؟
_ خوب ... چطور بگم خوبب .. ام ... باید وانمود کنیم که باهم دوستیم دوستایه خیلی صمیمی و یکم اذیتش کنیم
؛؛ نمیدونم این کار درست باشه یا نه
_ نگران نباش این طور فک کن که داری در حق رئیست یه لطف کوچیک میکنی
؛؛باشه قبوله راستش خودمم میخواستم تلافی کار اون روزو سرش در بیارم
_ خوبه ... فردا شرکت تعطیله میتونی صبح بیایی
؛؛ باشه بهتون خبرشو میدم
بعد از کار رفتم خونه چه روز کسل کننده ای بود هعی خدا ولی عوضش اروم بودم همینم خوبه ... لباسانو عوض کردم و لباس راحتیمو پوشیدم و شام درست کردم یه فیلم گذاشتم و غذامو میخوردم بعدش ظرف هارو شستم و رفتن بخوابم امروز رو دوست داشتم یه روز عادی بود نه یه روز غیر عادی مث روزایه دیگه
/ساعت ۱۰ و نیم صب\
اخیشش دیگه لازم نبود اول صب بلند بشم چقدر کیف داد
واسا باید سریع اماده بشم و برم اونجا ........... اخه دختره خنگ تویی که یه راه رفتنم بلد نیستی .... میخوای بری نقش بازی کنی اونجا چی بگم .... رفتم صبحونه خوردم و اماده شدم و رفتم اونجا واقعا با خونش حال کردم خیلی بزرگ و خوشگله ........ هزارتوعه انگار چرا پیداش نمیکنم !
؛؛ اهای کسی اینجا نیست اقایه جونگکوک
_ خوش اومدین
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت¹⁰
......... درموردش بد فک کردم .... بیخیال دیگه اصن خوب کردم رفتم واسه خواب اماده شدم و رفتم تو تخت یکم فک کردم بعد خوابم برد
/ساعت ۶\
برعکس همیشه این دفعه اروم بلند شدم بدون غرغر یا کلنجار رفتن با ساعت خیلی سرحال بودم رفتم حموم و مث همیشه موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و رفتم سمت شرکت رفتم داخل و رویا میز خودم نشستم ......... اخیش کارم تموم شد وقته استراحته اخجوننن بلند شدم داشتم میرفتم که یعو کای بغل گوشم داد زد
؛؛ وایی زهرم ترکید .... ای بیشور این چه کاریه
^ وای .... قیافتو باید میدیدی شبیح این ماهی بادکنکیا شده بودی
؛؛ هه هه رو اب بخندی ! برو بابا اصن
راهمو ادامه دادم باهاش قهرم اسگلللل نزدیک بود سکته کنم ایشش هی دنبالم میومد و میگفت بی جنبه نباشم رو مخخخ وایی .... به هر بدبختی بود فرستادمش دنبال نخود سیا اخیش راحت شدم چقدر حرف میزد
"" خانم پارککک خانم پارک
؛؛ بله خانم مین چیزی شده؟
"" رئیس صدات میزنه (با اخم)
؛؛ الان میرم
دیوانه من که کاریت ندارم مث ادم حرف بزن ایش رفتم اتاق اقایه جونگکوک یعنی چیکارم داشت
در زدن*
_ بیا تو
؛؛ با من کاری داشتین ؟
_ اره بیا بشین
؛؛ چیزی شده؟
_ خوب ازت میخوام که بیایی به خونه من
؛؛ بله؟ چرا؟
_ خوب ازت کمک میخوام به نظرم میتونم به تو اعتماد کنم
؛؛ درچه مورد ؟
_ خوب اون دختری که اونروز اومد سرت داد و بیداد کرد میخوان با کمک تو از شرش خلاص بشم
؛؛ چه کاری باید انجام بدم؟
_ خوب ... چطور بگم خوبب .. ام ... باید وانمود کنیم که باهم دوستیم دوستایه خیلی صمیمی و یکم اذیتش کنیم
؛؛ نمیدونم این کار درست باشه یا نه
_ نگران نباش این طور فک کن که داری در حق رئیست یه لطف کوچیک میکنی
؛؛باشه قبوله راستش خودمم میخواستم تلافی کار اون روزو سرش در بیارم
_ خوبه ... فردا شرکت تعطیله میتونی صبح بیایی
؛؛ باشه بهتون خبرشو میدم
بعد از کار رفتم خونه چه روز کسل کننده ای بود هعی خدا ولی عوضش اروم بودم همینم خوبه ... لباسانو عوض کردم و لباس راحتیمو پوشیدم و شام درست کردم یه فیلم گذاشتم و غذامو میخوردم بعدش ظرف هارو شستم و رفتن بخوابم امروز رو دوست داشتم یه روز عادی بود نه یه روز غیر عادی مث روزایه دیگه
/ساعت ۱۰ و نیم صب\
اخیشش دیگه لازم نبود اول صب بلند بشم چقدر کیف داد
واسا باید سریع اماده بشم و برم اونجا ........... اخه دختره خنگ تویی که یه راه رفتنم بلد نیستی .... میخوای بری نقش بازی کنی اونجا چی بگم .... رفتم صبحونه خوردم و اماده شدم و رفتم اونجا واقعا با خونش حال کردم خیلی بزرگ و خوشگله ........ هزارتوعه انگار چرا پیداش نمیکنم !
؛؛ اهای کسی اینجا نیست اقایه جونگکوک
_ خوش اومدین
۱۶.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.