بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت اول :
ابتدا باید به مفهوم مطلق عبادت که در فارسی آن را به بندگی کردن ترجمه کردهاند دقت کنیم؛ و سپس درباره آن، ضرورت آن، فطری یا اکتسابی بودن آن و بپردازیم.
معنی عبادت :
عبادت = بندگی، یعنی اوج وابستگی و تعلق. حال خواه به خداوند متعال باشد ویا به غیراو که میشود دنیاو مظاهرش.
انسان با عقل، قلب، فطرت، علم و حتی محسوسات میبیند و درک میکند که خودش نه تنها کمال محض نیست، بلکه بسیار بسیار فقیر و نیازمند است و سایر مخلوقات نیز مثل خودش هستند؛ و چون عاشق کمال است، به دنبال رفع کاستی و نقیصه خود میرود. پس آن کمال را میشناسد، دوست میدارد، هدف میگیرد، به سویش حرکت میکند، چشم امیدش را به او میدوزد، کمالش را در تقرب به او میبیند. پس بدان وابستگی و تعلق پیدا مینماید.
چرا انسان باید عبادت کند؟
بنابراین، مسأله این نیست که انسان باید عبادت کند، بلکه این است که خواه ناخواه عبادت میکند،چرا که ذاتاَ و درخلقت خودعبد است، نه معبود.این سؤال مثل این است که بپرسند: چرا انسان باید مخلوق باشد؟، پاسخ این است که چون هست و مخلوق است و خالق نیست یا بپرسند:چرا انسان باید مملوک و مروزق باشد و پاسخش این است که چون مالک و رازق نیست و نمی تواند باشد.
آیا عبادت فطری است؟
امر فطری، که نقطه مقابلش امر اکتسابی میباشد، یعنی حالتی که در وجود انسان سرشته شده است و آن را از بیرون کسب ننموده است. بنابراین در همگان وجود دارد و استثنا پذیر نمی باشد.
به عنوان مثال: اصل دوست داشتن یا بد آمدن، امید یا ترس فطری است؛ اما اصل زبان و ادبیات، یا ریاضی و نجوم و اکتسابی می باشد. بنابراین، آن چه در همگان وجود دارد صرف نظر از تفاوت در مصادیقش، فطری می باشد.
حال آیا کسی وجود دارد که خودش غنی باشد و بالتبع به هیج کس و هیچ چیز دیگری نیازی نداشته باشد و در نتیجه وابسته و عبد کسی یا چیزی نگردد؟! پس اصل عبادت و بندگی، فطری انسان است، یعنی انسان و هر مخلوق دیگری، عبد آفریده شدهاند و هیچ کدام خالق و معبود نیستند.
آیا همگان نیاز به معبود را درک و احساس می کنند؟
کسی این نیاز را درک و احساس نمیکند که یا دیوانه باشد و یا جاهل و غافل .
بسیاری خوشایندها، ناخوشایندها، امید ها و حتی توانها و امتیازاتی دارند که نسبت به آن غفلت نموده و توجه نمی کنند؛ اما این غفلت سبب نمیگردد که آن امیتازات یا نیازها از بین بروند! مثل کسی که به نیازش نسبت به علم و آگاهی توجهی ندارد؛ اما هر موقع توجه کند، میفهمد که چه نیاز مبرمی به دانستن دارد (ادامه دارد...)
پاسخ قسمت اول :
ابتدا باید به مفهوم مطلق عبادت که در فارسی آن را به بندگی کردن ترجمه کردهاند دقت کنیم؛ و سپس درباره آن، ضرورت آن، فطری یا اکتسابی بودن آن و بپردازیم.
معنی عبادت :
عبادت = بندگی، یعنی اوج وابستگی و تعلق. حال خواه به خداوند متعال باشد ویا به غیراو که میشود دنیاو مظاهرش.
انسان با عقل، قلب، فطرت، علم و حتی محسوسات میبیند و درک میکند که خودش نه تنها کمال محض نیست، بلکه بسیار بسیار فقیر و نیازمند است و سایر مخلوقات نیز مثل خودش هستند؛ و چون عاشق کمال است، به دنبال رفع کاستی و نقیصه خود میرود. پس آن کمال را میشناسد، دوست میدارد، هدف میگیرد، به سویش حرکت میکند، چشم امیدش را به او میدوزد، کمالش را در تقرب به او میبیند. پس بدان وابستگی و تعلق پیدا مینماید.
چرا انسان باید عبادت کند؟
بنابراین، مسأله این نیست که انسان باید عبادت کند، بلکه این است که خواه ناخواه عبادت میکند،چرا که ذاتاَ و درخلقت خودعبد است، نه معبود.این سؤال مثل این است که بپرسند: چرا انسان باید مخلوق باشد؟، پاسخ این است که چون هست و مخلوق است و خالق نیست یا بپرسند:چرا انسان باید مملوک و مروزق باشد و پاسخش این است که چون مالک و رازق نیست و نمی تواند باشد.
آیا عبادت فطری است؟
امر فطری، که نقطه مقابلش امر اکتسابی میباشد، یعنی حالتی که در وجود انسان سرشته شده است و آن را از بیرون کسب ننموده است. بنابراین در همگان وجود دارد و استثنا پذیر نمی باشد.
به عنوان مثال: اصل دوست داشتن یا بد آمدن، امید یا ترس فطری است؛ اما اصل زبان و ادبیات، یا ریاضی و نجوم و اکتسابی می باشد. بنابراین، آن چه در همگان وجود دارد صرف نظر از تفاوت در مصادیقش، فطری می باشد.
حال آیا کسی وجود دارد که خودش غنی باشد و بالتبع به هیج کس و هیچ چیز دیگری نیازی نداشته باشد و در نتیجه وابسته و عبد کسی یا چیزی نگردد؟! پس اصل عبادت و بندگی، فطری انسان است، یعنی انسان و هر مخلوق دیگری، عبد آفریده شدهاند و هیچ کدام خالق و معبود نیستند.
آیا همگان نیاز به معبود را درک و احساس می کنند؟
کسی این نیاز را درک و احساس نمیکند که یا دیوانه باشد و یا جاهل و غافل .
بسیاری خوشایندها، ناخوشایندها، امید ها و حتی توانها و امتیازاتی دارند که نسبت به آن غفلت نموده و توجه نمی کنند؛ اما این غفلت سبب نمیگردد که آن امیتازات یا نیازها از بین بروند! مثل کسی که به نیازش نسبت به علم و آگاهی توجهی ندارد؛ اما هر موقع توجه کند، میفهمد که چه نیاز مبرمی به دانستن دارد (ادامه دارد...)
۵۷۰
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.