عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۳
بعد از رفتن عاقد مردا به جز ارسلان رفتن تا بالا سر کسایی باشن که شام عروسیو توی روستا پخش میکنن
من و ارسلان تو جایگاهمون نشستیم که عمه اومدو دسمال سفید پارچی ای به ارسلان داد
خیلی رک گفت
- باید قرمز بشه
نگاهم به مامان و زن عمو افتاد هردوشون با مهر و همین طور غم نگاهم میکردن
اما عمه با نفرت نگاهم میکرد
خوب میدونستم شرکت شوهرش توی تهران ورشکسته شده
و بدجور روی ازدواج مهگل و ارسلان و همیطور شرکت و کارخونه ی شهر که به ارسلان ترث میرسه حساب کرده بود
اما دلیل نفرتش از من چی بود
دیگه چطور باید مبگفتم ناراضیم؟
با استرس و بغض به ارسلان نگاه کردم که یه باشه گفت و سمت اتاق رفت و منم دنبال خودش کشید
#پارت۳
بعد از رفتن عاقد مردا به جز ارسلان رفتن تا بالا سر کسایی باشن که شام عروسیو توی روستا پخش میکنن
من و ارسلان تو جایگاهمون نشستیم که عمه اومدو دسمال سفید پارچی ای به ارسلان داد
خیلی رک گفت
- باید قرمز بشه
نگاهم به مامان و زن عمو افتاد هردوشون با مهر و همین طور غم نگاهم میکردن
اما عمه با نفرت نگاهم میکرد
خوب میدونستم شرکت شوهرش توی تهران ورشکسته شده
و بدجور روی ازدواج مهگل و ارسلان و همیطور شرکت و کارخونه ی شهر که به ارسلان ترث میرسه حساب کرده بود
اما دلیل نفرتش از من چی بود
دیگه چطور باید مبگفتم ناراضیم؟
با استرس و بغض به ارسلان نگاه کردم که یه باشه گفت و سمت اتاق رفت و منم دنبال خودش کشید
۵.۵k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.