ناجی پارت ١٧
#ناجی #پارت_١٧
وارد ک شدیم نگار باز شروع کرد ب تعجب کردن ک اعععع اینو اووووو اونو بعد از ١٠دقیقه تعجب کردن ساکت شد و پرسید
-چرا حرف نمیزنی
+والا تو میزاری
-من؟ماک الان ١٠دقیقه اس ک ساکتیم
همیشه این کارای نگار منو اذیت میکرد اما باز هم خل بازیش برام جذاب بود حرفی نزدم و بردمش طبقه بالا رو ب روی اتاقم ک ایستادم قبل از اینک باز کنم درو گفتم
+نگار اینم اتاق منو توعه
نگار بدون توجه ب حرف من رفت در اتاقای دیگ رو باز کرد و گفت
-اتاق تو ک دیدن نداره اتاقای دیگه رو باید اعععععععع این اتاق چقد خوبه
+اتاق ارام جونه
ادامو در اورد و گفت
-ارام جونه ؟جون جونه
در اتاقای دیگ رو باز کرد دید خیالش راحت ک شداومد در اتاق منو باز کرد
-وااااای تو دیگ چ اتاقی داری لعنتی
دیگ از دستش کلافه شدم و گفتم
+لباساتو عوض کردی بیا پایین
-باشه خانم
رفتم پایین و چایی دم کردم نگار با تاپ شلوارک اومد پایین با تعجب گفتم
+نگار این چیه پوشیدی
-این بالایی تاپه پایینی شلوارک
+گمشو عوض کن
-واااا من ک همیشه پیش تو اینجوری بودم
+الان محمد میاد تو برو عوض کن
-چ باهمه هم اشناس ارام جونو محمد و کسه دیگ ای نیس ؟! مگه میاد تو ؟!
غر غر کنان رفت بالا ک لباسشو عوض کنه تا بیاد چایی دم کشید و دوتا لیوان ریختم و گزاشتم رو میز جلوی تلویزیون
اومد پایین با ی تونیک گشاد بالای زانو و گفت
-خانم گشت ارشاد خوبه؟!
خندیدم و گفتم
+عالیه.... بیا بشین
اومد تا چایی رو دید گل از گلش شکفتد و نشست
-خب نگفتی چی شد مارو دعوت کردی ؟!
قضیه رو از صفر تا صد بهش گفتم و جریان مهمونی هم گفتم
-پس بگو منو اوردی برا کلفتی
بشور بشور داریم
+اره ی جورایی
چایی شو ک نصفه خورد رفت ی لیوان چایی دیگ ریخت و گفت
-تا اینو بخورم اینم سرد میشه این چایی ک پر رنگ ریختم خوبه
نشست دوباره کنارم و گفت
-لیست گرفتی
+اره منتظر بودم بیای باهم بریم
یهو دو تا تقه ب در خورد
گفتم
+بفرمایید
محمد اومد تو و زیر لب ی ببخشید گفت و رفت اشپزخونه نگار مسخره بازیش گل کرد و گفت -اقا محمد چایی نمیخورید
لحظه ای نگاه کرد و گفت
*چرا میخورم
نگار ب زور دستشو برد سمت لیوانی ک برای خودش ریخت محمد هم ی دفعه خورد و داد دست نگار ....نگار حسابی دهنش باز بود و حرفی واسه گفتن
وارد ک شدیم نگار باز شروع کرد ب تعجب کردن ک اعععع اینو اووووو اونو بعد از ١٠دقیقه تعجب کردن ساکت شد و پرسید
-چرا حرف نمیزنی
+والا تو میزاری
-من؟ماک الان ١٠دقیقه اس ک ساکتیم
همیشه این کارای نگار منو اذیت میکرد اما باز هم خل بازیش برام جذاب بود حرفی نزدم و بردمش طبقه بالا رو ب روی اتاقم ک ایستادم قبل از اینک باز کنم درو گفتم
+نگار اینم اتاق منو توعه
نگار بدون توجه ب حرف من رفت در اتاقای دیگ رو باز کرد و گفت
-اتاق تو ک دیدن نداره اتاقای دیگه رو باید اعععععععع این اتاق چقد خوبه
+اتاق ارام جونه
ادامو در اورد و گفت
-ارام جونه ؟جون جونه
در اتاقای دیگ رو باز کرد دید خیالش راحت ک شداومد در اتاق منو باز کرد
-وااااای تو دیگ چ اتاقی داری لعنتی
دیگ از دستش کلافه شدم و گفتم
+لباساتو عوض کردی بیا پایین
-باشه خانم
رفتم پایین و چایی دم کردم نگار با تاپ شلوارک اومد پایین با تعجب گفتم
+نگار این چیه پوشیدی
-این بالایی تاپه پایینی شلوارک
+گمشو عوض کن
-واااا من ک همیشه پیش تو اینجوری بودم
+الان محمد میاد تو برو عوض کن
-چ باهمه هم اشناس ارام جونو محمد و کسه دیگ ای نیس ؟! مگه میاد تو ؟!
غر غر کنان رفت بالا ک لباسشو عوض کنه تا بیاد چایی دم کشید و دوتا لیوان ریختم و گزاشتم رو میز جلوی تلویزیون
اومد پایین با ی تونیک گشاد بالای زانو و گفت
-خانم گشت ارشاد خوبه؟!
خندیدم و گفتم
+عالیه.... بیا بشین
اومد تا چایی رو دید گل از گلش شکفتد و نشست
-خب نگفتی چی شد مارو دعوت کردی ؟!
قضیه رو از صفر تا صد بهش گفتم و جریان مهمونی هم گفتم
-پس بگو منو اوردی برا کلفتی
بشور بشور داریم
+اره ی جورایی
چایی شو ک نصفه خورد رفت ی لیوان چایی دیگ ریخت و گفت
-تا اینو بخورم اینم سرد میشه این چایی ک پر رنگ ریختم خوبه
نشست دوباره کنارم و گفت
-لیست گرفتی
+اره منتظر بودم بیای باهم بریم
یهو دو تا تقه ب در خورد
گفتم
+بفرمایید
محمد اومد تو و زیر لب ی ببخشید گفت و رفت اشپزخونه نگار مسخره بازیش گل کرد و گفت -اقا محمد چایی نمیخورید
لحظه ای نگاه کرد و گفت
*چرا میخورم
نگار ب زور دستشو برد سمت لیوانی ک برای خودش ریخت محمد هم ی دفعه خورد و داد دست نگار ....نگار حسابی دهنش باز بود و حرفی واسه گفتن
۴۹.۰k
۱۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.