به چشمان تو مشتاقم چهکاریکردهای با ما

...
به چشمان تو مشتاقم چه‌کاری‌کرده‌ای با ما
چو ناوک‌مانده‌درقلبم‌چه‌شوری‌کرده‌ای بر پا
چنان‌یاسی که‌ازعطرت هوای‌باغ لبریز است
توشوری مثل‌یک‌دریا که غرغم کرده‌ای حالا
میان شعر و شیدایی شـدم گـم بین تنهایی
به مژگان تو در بنـدم اسیر شـب چنان رویا
اگر قسمت شود یارا که امشب با دلم باشی
به قربانگاه خواهم برد دل شوریده را فردا
نسیم‌صبح‌دل‌انگیز وزلفت عنبرافشان است
منم دل‌داده‌بر راهت چنان‌مجنون تو را لیلا
میـان خـاطرات من پریشان است سیـمایت
چه ابـرو داده‌ای بالا چه بـد دل‌برده‌ای از ما
دریغ ازچشم‌زیبایت که غرقم کرده در پایت
چه غوغایی‌شده برپا چه کردی با من رسوا
همه ایام‌من غم شد به لطفت مثل‌ماتم شد
دراین میدان‌جنگی‌که لبانت کرده است برپا
شبم در هجر می‌سوزد دلم تا صبح می‌گرید
گریبان باز می‌گردان به آغوشت شدم رسوا
تو منعم‌کرده‌ای ازاشک ولی‌من اوج فریادم
تو بر این‌درد می‌خندی درون‌من شده غوغا
بیا یکبار با من‌باش «ندا»را جان درتن باش
بیا آهسته گام‌بگذار براین‌قلبی که‌شد شیدا #سروده_های_عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

...به شوق بوسه‌هـا پاییز در کنج لبت گم شدنگاهـم باز در باران...

...تعریف من از عشق تویی ای‌ساقی مستانیک نغمه زیبا ز لبت باغ‌...

...ای یار دمی بمان و بزن چنگ خوش به بهانه دلپیمانه پر ز شراب...

...ناز آن‌چشمان مستت کی مرا دیوانه کرد؟در سرم دردی‌‌نشست و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط