برادر غیرتی من
پارت ۶۳
یونهو : دایی جونم بغلم کن
هوجو : نمیتونه بدنش زخمه
یون : اشکال ندارع
بغلش کردم
یونگی : خیلی زیاده روی نکردی
هوجو : نه ، اگه حالش بد نبود که بازم امشب هم همین روند بود
ته : هییییییییییییییییی
ات : پسرم تو دردت نمیگیره
یون : نمیتونم کاری کنم اگه پیش بزنم کتک میخورم فقط مجبورم التماس کنم وگرنه تو اتاقم زندونی نیستم یا در حد مرگ کتک میخورم
هوجو : چه سقف قشنگی
ته : من پسرمو بهت دادم تا ازش مراقبت کنی نه نابودش کنی با توعم
یون : اشکال ندارع
یجی : هوجو دستات
هوجو : بفرمایید
دستاشو دراز کرد که یهو جانم جانگ باچاقو برید دستشو اومد پیشونیمو بوسید و بعدشم بی تفاوت به همه رفت تو اتاقش
یجی : حالت خوبه
یون : ره من برم لباسمو عوض کنم
سریع رفتم تو اتاق هوجو
هوجو : کیه ............. یون تو اینجا چیکار میکنی ؟
یون : دستاتو بده
هوجو : نمیخواد
یون : یه بارم شده به حرفم گوش کن
هوجو : بیا
یون : خوبه میشه یه کاری کرد باند بده
هوجو : بیا
دستاشو بستم
هوجو : ممنونم
یون : خواهش
که یهو یکی در زد
یجی میتونم بیام تو
هوجو : یون برو ت کمدم تا نبینتت
رفتم تو کمدش
یجی : چرا انقدر اذیتش میکنی ( داد )
هوجو : دلم میخواد جزو اموال خودمه
یجی : ببین من اینطوری بزرگت نکردم هوجو برای بار چندم ازت خواهش میکنم باهاش کاری نداشته باش بدنش ضعیفه ( عربده )
هوجو : مامان برو بیرون
یجی : جواب منو بده این همه وقت اومدم باهات صحبت کردم چرا الان باید اینطوری کنی ( عربده )
هوجو : تو هر بار بعد این کارم میای با چاقو دستمو میبری و میای همینارو بهم میگی منم همین جوابارو میدم مامان دست از زندگی من برادر
یجی : درست صحبت کن ( به هوجو سیلی زد )
هوجو : برو بیرون ( عربده )
رفت منم از کمد هوجو اومدم بیرون
یون : هوجو خوبی؟
هوجو : آره خوبم
یون : دفه ی بعدی بهش بگو خودش بهم فته هرکاری میخوای بکن
رفتم تو اتاقم
یون : هوففففففففففففففف
لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون که دیدم هوجو ام اومده
یجی : پس آدم شدی
هوجو : خودش بهم گفته اجازه داری هر کاری میخوای بکنی
یجی : از خودت در نیار
یون : من بهش گفتم چرا باید از خودش در بیاره
ات : چرا بهش اجازه دادی اینطوری که نابود میشی
یون: دلم میخواست
یون : هوجو بدنم درد میکنه ( آروم )
هوجو : اوکی
براید استایل بغلم کرد و بردم پایین و داروها مو بهم داد
یون : ولی هنوزم بدنم درد میکنه ( بغض )
یونا : راحت باشد برادر من
یون : هوجوووووووووووو ( گری )
هوجو : آروم باش بهت گفتم فقط بدنت بی حسه
یون : من شب تو اتاق تو میخوابم ( جوری که هوجو بشنوه)
هوجو : میخوای بریم جنگل
یون : نه
همه : بریم ساحل
یون :.......
✨🐾
یونهو : دایی جونم بغلم کن
هوجو : نمیتونه بدنش زخمه
یون : اشکال ندارع
بغلش کردم
یونگی : خیلی زیاده روی نکردی
هوجو : نه ، اگه حالش بد نبود که بازم امشب هم همین روند بود
ته : هییییییییییییییییی
ات : پسرم تو دردت نمیگیره
یون : نمیتونم کاری کنم اگه پیش بزنم کتک میخورم فقط مجبورم التماس کنم وگرنه تو اتاقم زندونی نیستم یا در حد مرگ کتک میخورم
هوجو : چه سقف قشنگی
ته : من پسرمو بهت دادم تا ازش مراقبت کنی نه نابودش کنی با توعم
یون : اشکال ندارع
یجی : هوجو دستات
هوجو : بفرمایید
دستاشو دراز کرد که یهو جانم جانگ باچاقو برید دستشو اومد پیشونیمو بوسید و بعدشم بی تفاوت به همه رفت تو اتاقش
یجی : حالت خوبه
یون : ره من برم لباسمو عوض کنم
سریع رفتم تو اتاق هوجو
هوجو : کیه ............. یون تو اینجا چیکار میکنی ؟
یون : دستاتو بده
هوجو : نمیخواد
یون : یه بارم شده به حرفم گوش کن
هوجو : بیا
یون : خوبه میشه یه کاری کرد باند بده
هوجو : بیا
دستاشو بستم
هوجو : ممنونم
یون : خواهش
که یهو یکی در زد
یجی میتونم بیام تو
هوجو : یون برو ت کمدم تا نبینتت
رفتم تو کمدش
یجی : چرا انقدر اذیتش میکنی ( داد )
هوجو : دلم میخواد جزو اموال خودمه
یجی : ببین من اینطوری بزرگت نکردم هوجو برای بار چندم ازت خواهش میکنم باهاش کاری نداشته باش بدنش ضعیفه ( عربده )
هوجو : مامان برو بیرون
یجی : جواب منو بده این همه وقت اومدم باهات صحبت کردم چرا الان باید اینطوری کنی ( عربده )
هوجو : تو هر بار بعد این کارم میای با چاقو دستمو میبری و میای همینارو بهم میگی منم همین جوابارو میدم مامان دست از زندگی من برادر
یجی : درست صحبت کن ( به هوجو سیلی زد )
هوجو : برو بیرون ( عربده )
رفت منم از کمد هوجو اومدم بیرون
یون : هوجو خوبی؟
هوجو : آره خوبم
یون : دفه ی بعدی بهش بگو خودش بهم فته هرکاری میخوای بکن
رفتم تو اتاقم
یون : هوففففففففففففففف
لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون که دیدم هوجو ام اومده
یجی : پس آدم شدی
هوجو : خودش بهم گفته اجازه داری هر کاری میخوای بکنی
یجی : از خودت در نیار
یون : من بهش گفتم چرا باید از خودش در بیاره
ات : چرا بهش اجازه دادی اینطوری که نابود میشی
یون: دلم میخواست
یون : هوجو بدنم درد میکنه ( آروم )
هوجو : اوکی
براید استایل بغلم کرد و بردم پایین و داروها مو بهم داد
یون : ولی هنوزم بدنم درد میکنه ( بغض )
یونا : راحت باشد برادر من
یون : هوجوووووووووووو ( گری )
هوجو : آروم باش بهت گفتم فقط بدنت بی حسه
یون : من شب تو اتاق تو میخوابم ( جوری که هوجو بشنوه)
هوجو : میخوای بریم جنگل
یون : نه
همه : بریم ساحل
یون :.......
✨🐾
۳.۱k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.