برادر غیرتی من
پارت ۶۴
یون : باشه
رفتم تو اتاقم و یه کتاب برداشتم و رفتم پایین
.بعد از رسیدن به ساحل .
نشستم و شروع کردم به خواندن کتاب
یونا : ما اومدیم باز شروع کردی به خواندن کتاب
یون : هوففففففف باشه الان میام
۴۰ دقیقه بعد
یونا : هوجو برو بغلش کن و بیارش بندازش تو آب ( آروم )
که هوجو اومد سمتم و بلندم کرد
و کتابمو انداخت یه کنار
یون : عهههههه داستان داشت جذاب میشد
که یهو انداختم تو آب
یونهو : هورااااااااا دایی اومد تو آب
یون : بخدا وقتی کتابه تموم شد میومدم
هوجو : اشکال ندارع بعداً میخونیش الانم باید تو آب باشی
که یهو فهمیدیم چند نفر دارن پشت سرما در مورد ما حرف میزنن
دختر ۱ : پسره چه بدن خوبی داره
دختر ۴ : چرا نمیومد تو آب
دختر ۲ : بریم مخشو بزنیم
یون : بچه ها بپایین شوهراتونو
که یهو چهارتاشون اومدن سمت من
هوجو : یو......
یون : هیس
دختر ۳ : چه بدن خوبی داری
دختر ۲ : دوس پسرم میشی
نگاه کردم به لباسم دیدم خیس شده و به بدنم چسبیده
لباسمو بالا دادم
یون : باعرض تأسف برای شماها ولی من صاحب دارم
دختر ۱ : خب دور از چشم اون با ما باش
هوجو : پنج دقیقه گوه نخور توهم اون لباسمو بده پایین
یون : بیا برو تخسیر خودته انداختیم تو آب
دختر ۴ : توهم خوب به نظر میای
یونا : برید گمشید مزاحما اهان اونا منتظر شماها هستن
که یهو فرار کردن
هانول : احتمالا دوس پسراشونن
یون : مزاحم احمق میخواستم بکشمشون
هوجو : میزاشتم تورو اذیت کنن
یون : به غیر تو کسی رو مخ من نمیره
هوجو : کاری نکن جلوی این همه آدم .......
یون : باشه من خفه
دستمو گذاشتم جلوی دهنم
یونا : نمیخواد خودتو خفه کنی
یون : گاو بر ( آروم)
هوجو : شنیدم
یون : نمیای سمت من
هوجو : تخسیر خودته
اومد نزدیکم و ب..و..س..ی..د..م..
و بعدش بلندم کرد رفت یه جایی و بلند داد زد
هوجو : اینی که اینجاست صاحب داره نزدیکش بیاین خودتونو مرده فرض کنین ( داد ) ( بچمون غیرتی شده 🤣 )
دستمو گذاشتم جلوی دهنش
یون : ساکت باش احمق
هوجو : باشه
دوباره انداختم تو آب
یون : ........
🐾✨
یون : باشه
رفتم تو اتاقم و یه کتاب برداشتم و رفتم پایین
.بعد از رسیدن به ساحل .
نشستم و شروع کردم به خواندن کتاب
یونا : ما اومدیم باز شروع کردی به خواندن کتاب
یون : هوففففففف باشه الان میام
۴۰ دقیقه بعد
یونا : هوجو برو بغلش کن و بیارش بندازش تو آب ( آروم )
که هوجو اومد سمتم و بلندم کرد
و کتابمو انداخت یه کنار
یون : عهههههه داستان داشت جذاب میشد
که یهو انداختم تو آب
یونهو : هورااااااااا دایی اومد تو آب
یون : بخدا وقتی کتابه تموم شد میومدم
هوجو : اشکال ندارع بعداً میخونیش الانم باید تو آب باشی
که یهو فهمیدیم چند نفر دارن پشت سرما در مورد ما حرف میزنن
دختر ۱ : پسره چه بدن خوبی داره
دختر ۴ : چرا نمیومد تو آب
دختر ۲ : بریم مخشو بزنیم
یون : بچه ها بپایین شوهراتونو
که یهو چهارتاشون اومدن سمت من
هوجو : یو......
یون : هیس
دختر ۳ : چه بدن خوبی داری
دختر ۲ : دوس پسرم میشی
نگاه کردم به لباسم دیدم خیس شده و به بدنم چسبیده
لباسمو بالا دادم
یون : باعرض تأسف برای شماها ولی من صاحب دارم
دختر ۱ : خب دور از چشم اون با ما باش
هوجو : پنج دقیقه گوه نخور توهم اون لباسمو بده پایین
یون : بیا برو تخسیر خودته انداختیم تو آب
دختر ۴ : توهم خوب به نظر میای
یونا : برید گمشید مزاحما اهان اونا منتظر شماها هستن
که یهو فرار کردن
هانول : احتمالا دوس پسراشونن
یون : مزاحم احمق میخواستم بکشمشون
هوجو : میزاشتم تورو اذیت کنن
یون : به غیر تو کسی رو مخ من نمیره
هوجو : کاری نکن جلوی این همه آدم .......
یون : باشه من خفه
دستمو گذاشتم جلوی دهنم
یونا : نمیخواد خودتو خفه کنی
یون : گاو بر ( آروم)
هوجو : شنیدم
یون : نمیای سمت من
هوجو : تخسیر خودته
اومد نزدیکم و ب..و..س..ی..د..م..
و بعدش بلندم کرد رفت یه جایی و بلند داد زد
هوجو : اینی که اینجاست صاحب داره نزدیکش بیاین خودتونو مرده فرض کنین ( داد ) ( بچمون غیرتی شده 🤣 )
دستمو گذاشتم جلوی دهنش
یون : ساکت باش احمق
هوجو : باشه
دوباره انداختم تو آب
یون : ........
🐾✨
۳.۱k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.