از سر کار خسته و کوفته اومدم خونه که دیدم کلی جمعیت جلوی
از سر کار خسته و کوفته اومدم خونه که دیدم کلی جمعیت جلوی درمون وایستاده بی خبر از همه جا رفتم توکه دیدم زنم داره جلوی در اتاقم خودشو میزنه رفتم توی اتاق و با چیزی که دیدم پاهام سست شد دخترم غرق در خون خودش با یه نامه توی دستش دکترها اومدن بالا سرش و جنازه شو بردن و نامه رو دادن دستم بی حرکت و خشک شده فقط اشک از چشمام جاری میشد نامه رو باز کردم و خوندم"مامان بابا ببخشید که براتون بچه ی خوبی نبودم ببخشید که اینهمه اذیتتون کردم ولی واقعا دیگه تحمل دوریشو نداشتم از طرف من به عشقم بگین اینجوری میرن نه اونجوری نامرد"
یاد بیست سال پیش افتادم
دختره: سلام عشقم
+میشه دیگه نیای سمتم ؟ من دیگه ازت زده شدم دیگه نمیتونم لوس بازی هاتو تحمل کنم خدافظ
و بی توجه به دختری ک امیدش من بودم رفتم که فرداش باباش اومد جلوی درمون و یه نامه مثل همینی که دخترم نوشته بود رو داد دستم و گفت امیدوارم همین بلا سر دخترت بیاد
بالاخره نفرینش گرفت با زانو افتادم توی اتاق و بلند داد زدم :خداااااا یا چرا باید تقاص کارهای منو دختر معصومم میداد.......
نویسندهA.A
یاد بیست سال پیش افتادم
دختره: سلام عشقم
+میشه دیگه نیای سمتم ؟ من دیگه ازت زده شدم دیگه نمیتونم لوس بازی هاتو تحمل کنم خدافظ
و بی توجه به دختری ک امیدش من بودم رفتم که فرداش باباش اومد جلوی درمون و یه نامه مثل همینی که دخترم نوشته بود رو داد دستم و گفت امیدوارم همین بلا سر دخترت بیاد
بالاخره نفرینش گرفت با زانو افتادم توی اتاق و بلند داد زدم :خداااااا یا چرا باید تقاص کارهای منو دختر معصومم میداد.......
نویسندهA.A
۲.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.