کلی به خودم رسیده بودم تا برم و نامزدمو سوپرایز کنم ماشین
کلی به خودم رسیده بودم تا برم و نامزدمو سوپرایز کنم ماشین جدید خریده بودم همونی که دوسش داشت میخواستم امروز که روز تولدشه بش هدیه بدم هنیشه این موقع ها دانشگاه بود بخاطر همین رفتم دنبالش تا سوپرایزش کنم جلوی در دانشگاهش منتظر بودم تا اینکه اومد بیرون دسته گل رو برداشتم و از ماشین بیرون اومدم که دیدم یه ماشین جلوش وایستاد و یه پسر از ماشینی ک شبیه ماشینی که من واسش گرفته بودم پیاده شد و رفت بوسیدش و سوار ماشینش شد رفتم جلوی ماشین رو گرفتم و نامزدم با ترس از ماشین پیاده شد دسته گل رو کوبوندم تو صورتش و گفتم "تو منو به یه تیکه اهن فروختی در صورتی که من به هزار بدبختی برات یکی مثل همینو خریدم تا بهت هدیه بدم " بعدم رفتم سمت ماشین هرچقدر هم که التماس کرد فقط یه کلمه گفتم"احزاریه میفرستم جلو درتون توافقی جدا میشیم و جلوی چشمش سوار ماشینی که براش گرفته بودم شدم و رفتم من چی کم گذاشتم واسش؟؟؟.......
A.Aنویسنده
A.A یکی از رفیقامه بعضی وقتا از نوشته های اونم میزارم
A.Aنویسنده
A.A یکی از رفیقامه بعضی وقتا از نوشته های اونم میزارم
۲.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.