خبر بم رسیده بود

خبر بم رسیده بود
شب عروسیش بود
میدونی کیو میگم؟
شب عروسیه عشقم بود:)
وقتی خبرش ب گوشم رسید یه بغضی گلومو گرفت
از یه طرف داشتم از درد بغض خفه میشدم
از یه طرف میگفتم دعا میکردم خوشبخت بشه:)
کارت عروسیشو خودشو خانومش برام اوردن
باورم نمیشد
اومده بود دره خونم
دستاشو‌گرفته بود
گفت آجی عروسیمه توهم دعوتی خوشحال میشیم بیای😍
تبریک گفتم و درو بستم
فردا شب بود
یه لباس خوشکل پوشیدم
آرایش کردم
عطر زدم
موهامو اتو کشیدم
رفتم عروسیش
کلی براش رقصیدم
کلی جیغ زدمو خودمو خالی کردم
دستام میلریزد و یخ زده بودن
اشک تو چشمام بود ولی بازم براش دست میزدم و خوشحالی میکردم
بالاخره عروسی عشقمه با عشقش:)
بعدش خواستن برن خونه بختشون
همه ماشینا پشت سرشون
بوق بوق بوق
خوشحالی مهمونا
حرص من
مامانه عشقمو دیدم
منو نمیشناخت ولی من‌میشناختمش
بم گفت عزیزم چرا گریه میکنی دخترم؟چرا دستات میلرزه؟
بش گفتم
خیلی همو دوس دارن اره؟؟
اره دیگه عروسیشونه مگه نمیبینی؟
سکوت کردم..
بعدش با گریه و صدای بلند گفتم خاله پسرت عشقمه توروخدا مراقبش باشین
نگام کرد
اونم‌گریش گرفت
بغلم کرد
گفت غصه نخور میگذره دخترم
...
دیدگاه ها (۸)

هیچی بدتره این نیست عشقت بت بگه خیابونی:):broken_heart:

مرسی از اونایی ک بگن:):snail:🌸 🕸

-تَظاهُر میکِنم👐 🍭 -بَرامْ مِهم نٖیسْتی❄ ️💉 -لَعنتی وَگرنَه ...

‏وقتی موقع هایی که لازمت دارم نیستی بقیه موقع هام می تونی گو...

ویو تیهونگ : داشتم خو خیابون پس کوچه ها قدم میزدم که یه دختر...

دو پارتی اسمات از تهیونگخواهشا اونایی که دوس ندارن نخوننویو ...

A girl from tomorrow(part12)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط