هوسخان

#هوس_خان👑
#پارت98
پارت 97 عکس💚


این دختر عشق بزرگی توی وجودش پرورش داده بود عشقی که من لایقش نبودم این دختر پاک بود خوب بود مهربون بود
دلم می خواست این دختر عشقی که لایقشه پیدا کنه خوشبخت باشه و همیشه بخنده
می تونستم اونو مثل یه دوست خوب همیشه کنارم داشته باشم اما اینکه بخوام اونو با عنوان همسرم و یا عشق برای خودم قبول کنم ممکن نبود

شب خوبی گذروندیم ماهرو اینجا ماندگار شد بهم نزدیک تر شد و اونا موقع رفتن همگی دختر کوچک خانواده رو بیشتر به من سپردن
وقتی همه برای خواب رفتیم مادرم با صدای بلندی از من خواست تا به اتاقش برم که باهام حرف بزنه میدونستم حرفش چیه و موضوع این بحثمون چی میتونه باشه
پس بیخیال به سمت اتاقش رفتم وقتی وارد شدم اون بود که عصبی در اتاق و بست و گفت
_این چه کاریه که می کنی چرا می‌خوای بلوا به پا کنی
چرا میخوای این صلح آرامشی که برقرار شده از هم بپاشه چرا آشوب درست می کنی؟
روی صندلی کنار پنجره نشستم و گفتم آشوب و شما درست کردید که قبل از این که از من بپرسید کی و می خوام برام زن گرفتی
من فقط اون دختر و دوست دارم و اصلاً به هیچ وجه از دستش نمیدم

مادرم اما با بی رحمی تمام گفت

_ اگر تو راه نمیای اگر تو کوتاه نیایی من مجبورم اون دختر قربانی کنم کاری نکن که اون بی آبرو بشه کاری نکن که همه مقصر این قضیه اونو بدونن!


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

#هوس_خان👑#پارت99حرفشو مثل یه رگبار توی قلب من فرود آورد و از...

#هوس_خان👑#پارت100با دیدن من نگاهش به سمت در چرخید و از جاش ب...

#هوس_خان👑#پارت96همه حواسشون به حرف زدن و بحث‌های مختلفی بود ...

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁#هوس_خان👑#پارت94 مادرم با دیدن من نگاه پر از حرفی ...

می دونین اگر این مسئله اصل قرار بگیره از فردا دیگه سنگ رو سن...

ماه من پارت ۲ وقتی که بیدار میشه میبینه که کلی مرد جمع شده و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط