هوسخان

#هوس_خان👑
#پارت100


با دیدن من نگاهش به سمت در چرخید و از جاش بلند شد و وارد اتاق شدم کلید توی در چرخوندم و به سمتش رفتم اون سر جاش ایستاده بود این من بودم که نزدیک و نزدیکتر شدم و بالاخره بغلش کردم
به آغوش کشیدن این دختر آرامش محض بود برای من
کمی آروم گرفتم روی تخت نشستم و کنارم نشست با ترس پرسید
_چه اتفاقی افتاده؟
نمی خواستم بترسونمش نمی خواستم کاری کنم قبل از اینکه مادرم بخواد کاری کنه از اینجا فراریش بدم
پس دستش و توی دستم گرفتم و گفتم تو به هیچ چیز فکر نکن همه چیز رو بسپار به من درستش می کنم

سرش و بالا آورد و به چشمام نگاه کرد و گفت
_ مادرت نمی خواد من اینجا باشم حقم داره اگه مهتاب هگ بفهمه نمیزاره
چرا نمیزاری برم؟
من اگه برگردم خونمون اینجا همه این اتفاقات تموم میشه.

با اخم گفتم برگردی خونتون پس من چی چیکار کنم؟
با دلتنگی تو چیکار باید بکنم؟

غمگین سرش و پایین انداخت

_من باید برم مدرسه شبانه روزی تهران الان از اینجا نرم چند ماه دیگه باید برم اون موقع میخوای چیکار کنی ؟
خواهش می کنم بذار این قضیه اینجا تموم بشه بذار هر کسی راه خودشو بره مهتاب دختری کمی نیست اون از من زیباتره خانم تره عاشق توعه..
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۴)

#هوس_خان👑#پارت101عصبی با صدای بلندتری گفتم اما من عاشق توام ...

#هوس_خان👑#پارت102هر روزی که می گذشت من بیشتر و بیشتر به این ...

#هوس_خان👑#پارت99حرفشو مثل یه رگبار توی قلب من فرود آورد و از...

#هوس_خان👑#پارت98پارت 97 عکس💚این دختر عشق بزرگی توی وجودش پرو...

رمان بغلی من پارت های ۱۰۷و۱۰۸دیانا: از اخمی که کرده بود خندم...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰اوکی~! لطفاً بهم بگید~! چطوری شروع کنم؟...

♡کپشن رو اگه دوست داری بخون ♡ قشنگام من از این ویروس هایی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط