فصل سوم

فصل سوم
" کشف ارتباط با دنیای موازی "
چند روز از اون دوران مسخره گذشته اما احساس بدی داشتم
چشمام لحظه ای طلایی میشه و سایه هایی میبینم
میتونم وحشت را تو چشمای کیونگ ببینم
من به وحشت چشمام میتونم تنها یه جواب بدم: "ریون زنده است، اما در قفسی از نور زندانی شده"
دستم داره میلرزه و ناخودآگاه نماد هایی روی دیوار میسازه
کیونگ با خشم فریاد میزنه:"لعنتی دارن ازت استفاده میکنن تا پیغام بفرستند!"
نماد ها رو میخونه(ما در بندیم به کمکت احتیاج داریم سرا!)
کیونگ شمشیرش را در میاره:"این یه تله است"
"نه این صدای فرشته است فرشته هایی که اسیر شدن..باید برم کمکشون"
"تصمیم بزرگ"
در غار بلورین:
من با استفاده از سرگیجه‌های عمدی ، سعی می‌کنم با آن دنیا ارتباط برقرار کنم.
کیونگ بی‌قرار دورم می‌چرخد:"بسه !داره جونتو میگیره"
دیدگاه ها (۰)

"بیدار شدنِ سایه‌ها"پس از نابودی ریون، سایه‌ها به من بودنحال...

"عشق در میان خطر"وقتی ارباب تاریکی سر می‌رسد، کیونگ خودش را...

من که خودم اینجاشو دوست داشتم شما ها چی؟

" نبردِ مرگبار" حملهٔ اول ریون:سایه‌ها را به مارهای سیاه تبد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط