فصل سوم
فصل سوم
" کشف ارتباط با دنیای موازی "
چند روز از اون دوران مسخره گذشته اما احساس بدی داشتم
چشمام لحظه ای طلایی میشه و سایه هایی میبینم
میتونم وحشت را تو چشمای کیونگ ببینم
من به وحشت چشمام میتونم تنها یه جواب بدم: "ریون زنده است، اما در قفسی از نور زندانی شده"
دستم داره میلرزه و ناخودآگاه نماد هایی روی دیوار میسازه
کیونگ با خشم فریاد میزنه:"لعنتی دارن ازت استفاده میکنن تا پیغام بفرستند!"
نماد ها رو میخونه(ما در بندیم به کمکت احتیاج داریم سرا!)
کیونگ شمشیرش را در میاره:"این یه تله است"
"نه این صدای فرشته است فرشته هایی که اسیر شدن..باید برم کمکشون"
"تصمیم بزرگ"
در غار بلورین:
من با استفاده از سرگیجههای عمدی ، سعی میکنم با آن دنیا ارتباط برقرار کنم.
کیونگ بیقرار دورم میچرخد:"بسه !داره جونتو میگیره"
" کشف ارتباط با دنیای موازی "
چند روز از اون دوران مسخره گذشته اما احساس بدی داشتم
چشمام لحظه ای طلایی میشه و سایه هایی میبینم
میتونم وحشت را تو چشمای کیونگ ببینم
من به وحشت چشمام میتونم تنها یه جواب بدم: "ریون زنده است، اما در قفسی از نور زندانی شده"
دستم داره میلرزه و ناخودآگاه نماد هایی روی دیوار میسازه
کیونگ با خشم فریاد میزنه:"لعنتی دارن ازت استفاده میکنن تا پیغام بفرستند!"
نماد ها رو میخونه(ما در بندیم به کمکت احتیاج داریم سرا!)
کیونگ شمشیرش را در میاره:"این یه تله است"
"نه این صدای فرشته است فرشته هایی که اسیر شدن..باید برم کمکشون"
"تصمیم بزرگ"
در غار بلورین:
من با استفاده از سرگیجههای عمدی ، سعی میکنم با آن دنیا ارتباط برقرار کنم.
کیونگ بیقرار دورم میچرخد:"بسه !داره جونتو میگیره"
- ۳۷۰
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط