رمانعشق

رمان:عشق🖤🩸
پارت:۱۸🖤🩸
ویو لیا
انقد دوییدم که شکمم درد گرفت،ی جا وایسادم،شکمم رو گرفتم،تهیونگ من و گم کرده بود اما جیهوپ دید منو،اومد پیشم
جیهوپ:حالت خوبه؟
لیا:نمیدونم خیلی درد دارم
جیهوپ:عشقم بزار شکمت رو بمالم
لیا:(ی سیلی بهش میزنه)به من نگو عشقم بعد اون گوه کاری ک کردی
جیهوپ:هر کس لیاقت شانس دوباره داره..نداره؟
لیا:همه به جز تو..
جیهوپ:باشه..(بلند شد اومد بره که لیا دستش رو کشید و بوسه ای بر روی لب های نرم جیهوپ گذاشت)
لیا:اگر پسر خوبی باشی شانس دوباره داری
جیهوپ:(لیا رو بوسید،خیلی عاشقانه بود،انگار سال ها منتظر این لحظه بود)
ویو تهیونگ
بیخیال شدم،به هر حال تصمیم لیاست..درسته از جیهوپ بدم میاد اما لیا دوسش داره..دیگه ولش کردم رفتم اتاق موآ،موآ داخل بغل ا/ت خواب بود،ا/ت جوری مراقب موآ بود انگار واقعا مادر موآست،اما یهو موآ گریه کرد،باعث شد ا/ت از خواب بیدار بشه،موآ را بغل کردم سعی کردم ارومش کنم،که ا/ت گفت:
ا/ت:واقعا بلد نیستی بخوابونیش؟(موآ رو گرفت و موآ رو توی ۱٠ ثانیه اروم کرد و موآ خوابید)
ا/ت:من دیگه میرم
تهیونگ:به پیشنهادم فکر کردی؟
ا/ت: باشه..قبوله..
تهیونگ:واقعا؟(ذوق)
ا/ت: اوهوم..شب بخیر(رفت)
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۲((فلش بک ساعت ۴:۳۰))برگشتم خونه ات بود می خوام باهاش ...

پارت ۲۳شوگا:ریدم تو جذابیتشات:عههه شوگا زشته یجی اینجاستشوگا...

رمان:عشق🖤🩸پارت:۱۷🖤🩸ا/ت شوکه شده بود اما خیلی یهویی همراهی کر...

پارت ۲۱پیچوندم سریع رفتم بیرون که یکی از کارمندام اومد گفت ک...

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط