ای پسته دهانت شیرین و انگبین لب

ای پستهٔ دهانت شیرین و انگبین لب
من تلخ کام مانده در حسرت چنین لب

بودیم بر کناری عطشان آب وصلت
زد بوسهٔ تو ما را چون نان در انگبین لب

هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش
هر کو نهاده باشد باری دهان برین لب

عاشق از آستینت شکر کشد به دامن
چون تو به گاه خنده، گیری در آستین لب

تا در مقام خدمت پیش تو خاک بوسد
روزی دو ره نهاده خورشید بر زمین لب

از بهر آب خوردن باری دهان برو نه
تا لعل تر بریزد از کوزهٔ گلین لب

با داغ مهر مهرت ای بس گدا که چون من
از آرزوی لعلت مالند بر نگین لب

از معجزات حسنت بر روی تو بدیدم
هم شکر آب دندان هم پسته آتشین لب

دل تلخکام هجر است او را به جای باده
زین بوسه‌های شیرین درده به شکرین لب

تا چند باشد ای جان پیش در تو ما را
چون مرغ بهر دانه از خاک بوسه چین لب

تو سرخ روی حسنی تا کرد شیر شیرین
خط نبات رنگت همچون ترانگبین لب

چون فاخته بنالم اکنون که مر تو را شد
همچون گلوی قمری ز آن خط عنبرین لب

هنگام شعر گفتن شوقت مرا قرین دان
ز آن سان که در خموشی با لب بود قرین لب
دیدگاه ها (۷)

تا کی به تمنای وصال تو یگانهاشکم شود، از هر مژه چون سیل روان...

جز تو ...!هیچکس نمی تواند .... جانم را ...!به لبم بیاورد ......

ای خجل از روی خوبت آفتابروز من بی تو شبی بی‌ماهتابآفتاب از د...

چند رنجانی نگارا این دل مشتاق رایا سلامت خود مسلم نیست مر عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط