پارت310
#پارت310
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
با این کارم بیشتر سرشو تو سینه م پنهون کرد ، نمبدونم چرا دلم میخواست تمام و کامل ماله من باشه ! د
دلم میخواست واسه همیشه پیش من باشه ولی بر خلاف دخترای دیگه دلم نمیخواست به مهسا دست بزنم.
نمیخواستم فعلا باهاش رابطه ایی داشته باشم هر چند برای منی که تو امریکا هر روز با یکی بودم سخت بود ولی بخاطر مهسا تحمل میکردم ..
با زده شدن در اتاق با حرص مهسا رو از خودم جدا کردم، نمیدونم قیافه م چطور بود که مهسا پخی زد زیر خنده !
چشم غره ایی بهش رفتم که سعی کرد خندشو بخوره و مشغول پوشیدن روسریش شد !
عصبی یه بفرمایید گفتم در باز شد و شراره لز گوشه در سرشو اورد تو نگاهی به ما انداخت و کامل وارد اتاق شد
دستی به روسریش کشید و با لحنی شیطتت توش موج میزد گفت :
بد موقعه مزاحم شدم ؟!
با حرص گفتم : خودت چی فکر میکنی ؟!
نگاهش بین هر دومون در نوسان بود متفکر گفت :
امم من فکر میکنم اگه چند دقیقه دیر رسیده بودم الان خاله می شدم
دهنم از این همه پرویش باز مونده بود ، نگاهی به مهسا انداختم دیدم که از عصبانیت دستاشو مشت کرده بود
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
با این کارم بیشتر سرشو تو سینه م پنهون کرد ، نمبدونم چرا دلم میخواست تمام و کامل ماله من باشه ! د
دلم میخواست واسه همیشه پیش من باشه ولی بر خلاف دخترای دیگه دلم نمیخواست به مهسا دست بزنم.
نمیخواستم فعلا باهاش رابطه ایی داشته باشم هر چند برای منی که تو امریکا هر روز با یکی بودم سخت بود ولی بخاطر مهسا تحمل میکردم ..
با زده شدن در اتاق با حرص مهسا رو از خودم جدا کردم، نمیدونم قیافه م چطور بود که مهسا پخی زد زیر خنده !
چشم غره ایی بهش رفتم که سعی کرد خندشو بخوره و مشغول پوشیدن روسریش شد !
عصبی یه بفرمایید گفتم در باز شد و شراره لز گوشه در سرشو اورد تو نگاهی به ما انداخت و کامل وارد اتاق شد
دستی به روسریش کشید و با لحنی شیطتت توش موج میزد گفت :
بد موقعه مزاحم شدم ؟!
با حرص گفتم : خودت چی فکر میکنی ؟!
نگاهش بین هر دومون در نوسان بود متفکر گفت :
امم من فکر میکنم اگه چند دقیقه دیر رسیده بودم الان خاله می شدم
دهنم از این همه پرویش باز مونده بود ، نگاهی به مهسا انداختم دیدم که از عصبانیت دستاشو مشت کرده بود
۳.۵k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.