شب بخیر

¥شب بخیر
+شب بخیر
رفتم تو اتاقم که بخوابم که داشتم از کنار اتاق جیمین رد میشدم که صدای تهیونگ و جیمسنو شنیدم و از اونجایی که در نیمه باز بود صداشون بهتر به گوش میرسید
@میشنوم(جدی)
_حرفی ندارم
@بابا دیوونه ضایعست عاشقش شدی
_ خفه شو وووو اصلاًنم اینطور نیست ـ
@🖕🏻🖕🏻🖕🏻 بیاااا بکن تو..
_بی تربیت
@تو با تربیت
_غلط اضافی نکن
@ببین من قبلاً تو این شرایط....(فکر میکنه)...
_چته؟ تو این شرایط چی
@عه ببند دارم فکر میکنم قرار گرفتم یا نگرفتم
......... نـــــــــــــــ گرفتم ولی خوب
ببین هانا دختر 24 ساله ست تو چند سالته؟ 29 هم سنیم دیگه خوب حرفت چیه من که میدونم عاشقی
_بده شیششش.... بعدشم تو از کجا فهمیدی... نه یعنی......
@همینههههههههههه...یس یس یسسسسسسس
دیدی گفتم عاشقی
_نیستم
جیمین دمپایی که کنارش بود رو پرت میکنه سمت تهیونگ و تهیونگ میخواسته از دستش در بره و
در اتاقو باز میکنه تا بره بیرون و با هانایی مواجه میشه که تعجب کرده و جیمین که میاد دم در متوجه موضوع میشه
_تو اینجا چیکار میکنی😳
_هانا اصلاً اونطوری که فکر میکنی نیست این دری وری میگه (محکم میزنه پس گردن تهیونگ)
@آخخخخخ وحشی گرای درونگرا
_ببند فکو
+میره تو اتاق
از تعجب شاخ در اوردم

بقیه تا دو دیقه دیگه آپ میشه
دیدگاه ها (۱)

وقتی مافیا بود از تعجب داشتم شاخ در میوردم البته شک دارم که ...

ادامهپس تهیونگ تصمیم گرفت از یه راه دیگه وارد عمل شه ساعت ده...

بچممممممممممممکیم ته ته#kimtaehyung #kim_teahyoung

این از طرف همه نویسنده های میگم وقتی یه نویسنده انقدر برای ه...

خون آشام عزیز (58)

خون آشام عزیز (60)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط