V... RHS:
V... RHS:
ارسلان: منم با نوازش شیکمش که الان یکم گرد شده بود خوابم برد
_______________________________
دیانا: صبح از خواب پاشدم و رفتم سرویس و کارامو انجام دادم و بعدش رفتم حوله ام رو برداشتم که برم حموم که ....
ارسلان: چشامو باز کردم دیدم دیانا داره با حوله میره به سمت حموم و صداش کردم
دیانا : وای ببخشید بیدارت کردم
ارسلان: نه ..... کجا میری
دیانا: میرم دوش بگیرم
ارسلان: صبر کن اومدم .... رفتم کنارش و باهم رفتیم تو حموم و لباساشو در آوردم و لباسای خودمم در آوردم و یه بوسه به لب دیانا کاشتم و دوشو باز کردم
دیانا: با حسرت به وان نگاه کردم این چند وقت نمیتونستم تو وان بشینم چوم سختم بود پاشم .. ارسلان کل بدنم رو شست و بدن خودشو هم شست و رفت بیرون و خودش با لباس برگشت و حوله منو تنم کرد و گهواره ای بغلم کرد و گذاشتتم رو تخت
ارسلان: واسه دیانا یه لباس راسته بنفش گشاد پوشیدم و بلندش کردم و نشوندمش رو صندلی و از پشت موهاشو خشک کردم و باز گذاشتم بعدم رفتیم صبحانه
[ بعد از صبحانه ]
دیانا: امروز چیکار کنیممم؟؟
ارسلان: نمیدونم
دیانا: بریمشهر بازی
ارسلان: آخه نمیتونی چیزی سوار شی که
دیانا: باشه پس کجا بریم ؟
ارسلان: نمیدونم میخوای ببرمت سینما
دیانا: نه نمیتونم رو صندلی هاش بشینم
ارسلان: خب چیکار ...... ادامه حرفم با زنگ خوردن گوشیم قط شد ... مامانم بود
[ مامی ارسلان _ ... ارسلان + ]
_ سلامخوبی پسرم دیانا خوبه
+ سلام خوبین مامان آره ما هم خوبیم
_ ارسلان برای ظهر بیاین اینجا عمدت اینا اومدن
+ مامان به خدا حوصله تیکه های اونا ور ندارم
_ ارسلان سریع با دیانا بیاین خدافز
+ خدافز
ارسلان: منم با نوازش شیکمش که الان یکم گرد شده بود خوابم برد
_______________________________
دیانا: صبح از خواب پاشدم و رفتم سرویس و کارامو انجام دادم و بعدش رفتم حوله ام رو برداشتم که برم حموم که ....
ارسلان: چشامو باز کردم دیدم دیانا داره با حوله میره به سمت حموم و صداش کردم
دیانا : وای ببخشید بیدارت کردم
ارسلان: نه ..... کجا میری
دیانا: میرم دوش بگیرم
ارسلان: صبر کن اومدم .... رفتم کنارش و باهم رفتیم تو حموم و لباساشو در آوردم و لباسای خودمم در آوردم و یه بوسه به لب دیانا کاشتم و دوشو باز کردم
دیانا: با حسرت به وان نگاه کردم این چند وقت نمیتونستم تو وان بشینم چوم سختم بود پاشم .. ارسلان کل بدنم رو شست و بدن خودشو هم شست و رفت بیرون و خودش با لباس برگشت و حوله منو تنم کرد و گهواره ای بغلم کرد و گذاشتتم رو تخت
ارسلان: واسه دیانا یه لباس راسته بنفش گشاد پوشیدم و بلندش کردم و نشوندمش رو صندلی و از پشت موهاشو خشک کردم و باز گذاشتم بعدم رفتیم صبحانه
[ بعد از صبحانه ]
دیانا: امروز چیکار کنیممم؟؟
ارسلان: نمیدونم
دیانا: بریمشهر بازی
ارسلان: آخه نمیتونی چیزی سوار شی که
دیانا: باشه پس کجا بریم ؟
ارسلان: نمیدونم میخوای ببرمت سینما
دیانا: نه نمیتونم رو صندلی هاش بشینم
ارسلان: خب چیکار ...... ادامه حرفم با زنگ خوردن گوشیم قط شد ... مامانم بود
[ مامی ارسلان _ ... ارسلان + ]
_ سلامخوبی پسرم دیانا خوبه
+ سلام خوبین مامان آره ما هم خوبیم
_ ارسلان برای ظهر بیاین اینجا عمدت اینا اومدن
+ مامان به خدا حوصله تیکه های اونا ور ندارم
_ ارسلان سریع با دیانا بیاین خدافز
+ خدافز
۱۵.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.