نام:وقتی به کوک اعتراف میکنی ولی اون رد و مسخرت می کنه ول
نام:وقتی به کوک اعتراف میکنی ولی اون رد و مسخرت می کنه ولی یهو با...
PART:2
جونگ کوک: چت نیست ببین دختره زشت من خودم دوست دختر دارم و خیلی هم دوسش دارم کاری نکن الان به حسابت برسما دیگه هم حق نداری از کنارم رد شی یا باهام حرف بزنی فهمیدی دختره احمق(داد)
ا.ت:ب.بل.بله(گریه)
جونگ کوک:حالاهم شرت کم(عصبی)
ا.ت
واقعا قلبم شکست صدای خورد شدن قلبم رو شنیدم تا زنگ آخر همون جوری روی صندلی نشستم و با کسی حرف نزدم چرا باید حرف بزنم من که هیچ دوستی ندارم من یک دختر ساکت و درون گرام
چند هفته بعد
شده بودم عین یک آدم مرده فرقی با مرده ها نداشتم ایم چند هفته هیچی برام مهم نبود نه خوب غذا می خوردم و نه خوب می خوابیدم دوباره مثل همیشه در راه رفتن به دانشگاه بودم و سرم پایین بود که با یک جسم سفتی برخورد کردم و افتادم
جیمین:ببخشید خانم حالتون خوبه؟(مهربون)
ا.ت:بله من خوبم شما خوبین(لبخند)
جیمین:بله من خوبم(لبخند)
وقتی به چهرش نگاه کردم یک پسر خوشگل و خوشتیپ در هین حال کیوت رو به رو شدم
دیدم دستش رو دراز کرد تا بلندم کنه دستش رو گرفتم و بلن شدم لباسم رو تکون دادم تا خاک ازشون بره
جیمین
داشتم راه میرفتم که یک جسم خیلی کوچیک بهم بر خورد کرد و افتاد دیدم یک دختر زیبا وکیوت افتاده
(بچه ها همون حرفارو می زنن که ویو ا.ت زدن)
جیمین:واقعا شرمندم تقصیر من بود باید جلوم رو نگاه میکردم ببخشید(لبخند و مهربون)
ا.ت:نه این چه حرفیه من باید از شما معذرت خواهی کنم من به شما خوردم (لبخند)
ا.ت نگاه ساعت میکنه
ا.ت:واییییی دیرم شد ببخشید باید برم
ا.ت سریع میدوه و وارد کلاس میشه
ا.ت:واییی شانس آوردم که زود رسیرم ولی کاشکی دوباره اون پسر رو ببینم
یهو استاد میاد داخل
استاد:سلام بچه ها
بچه ها:سلام استاد
استاد:امروز یک دانش آموز جدید داریم بیاتو و خودت رو معرفی کن ............ادامه دارد
(سلام بچه ها چطورین امید وارم که از این پارت خوشتون بیاد و لطفا حمایت کنید)
شرایط:۷تا لایک❤️🔥
PART:2
جونگ کوک: چت نیست ببین دختره زشت من خودم دوست دختر دارم و خیلی هم دوسش دارم کاری نکن الان به حسابت برسما دیگه هم حق نداری از کنارم رد شی یا باهام حرف بزنی فهمیدی دختره احمق(داد)
ا.ت:ب.بل.بله(گریه)
جونگ کوک:حالاهم شرت کم(عصبی)
ا.ت
واقعا قلبم شکست صدای خورد شدن قلبم رو شنیدم تا زنگ آخر همون جوری روی صندلی نشستم و با کسی حرف نزدم چرا باید حرف بزنم من که هیچ دوستی ندارم من یک دختر ساکت و درون گرام
چند هفته بعد
شده بودم عین یک آدم مرده فرقی با مرده ها نداشتم ایم چند هفته هیچی برام مهم نبود نه خوب غذا می خوردم و نه خوب می خوابیدم دوباره مثل همیشه در راه رفتن به دانشگاه بودم و سرم پایین بود که با یک جسم سفتی برخورد کردم و افتادم
جیمین:ببخشید خانم حالتون خوبه؟(مهربون)
ا.ت:بله من خوبم شما خوبین(لبخند)
جیمین:بله من خوبم(لبخند)
وقتی به چهرش نگاه کردم یک پسر خوشگل و خوشتیپ در هین حال کیوت رو به رو شدم
دیدم دستش رو دراز کرد تا بلندم کنه دستش رو گرفتم و بلن شدم لباسم رو تکون دادم تا خاک ازشون بره
جیمین
داشتم راه میرفتم که یک جسم خیلی کوچیک بهم بر خورد کرد و افتاد دیدم یک دختر زیبا وکیوت افتاده
(بچه ها همون حرفارو می زنن که ویو ا.ت زدن)
جیمین:واقعا شرمندم تقصیر من بود باید جلوم رو نگاه میکردم ببخشید(لبخند و مهربون)
ا.ت:نه این چه حرفیه من باید از شما معذرت خواهی کنم من به شما خوردم (لبخند)
ا.ت نگاه ساعت میکنه
ا.ت:واییییی دیرم شد ببخشید باید برم
ا.ت سریع میدوه و وارد کلاس میشه
ا.ت:واییی شانس آوردم که زود رسیرم ولی کاشکی دوباره اون پسر رو ببینم
یهو استاد میاد داخل
استاد:سلام بچه ها
بچه ها:سلام استاد
استاد:امروز یک دانش آموز جدید داریم بیاتو و خودت رو معرفی کن ............ادامه دارد
(سلام بچه ها چطورین امید وارم که از این پارت خوشتون بیاد و لطفا حمایت کنید)
شرایط:۷تا لایک❤️🔥
۳۱۵
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.