عشق تحت تعقیب

عشق تحت تعقیب
بخش هشتم
شدو
توی این گیرودار بالاخره پی برد که من یه محافظ معمولی نیستم. اگه حقیقت رو بهش نگم برای خودم بد تموم میشه و همینجور خودش؟
سونیک: زودباش من منتظرم!
_ هههه...خب...من درواقع یه بادیگارد نیستم، من یه جاسوسوم که بندهای مافیا و قاچاقچی‌هارو میکشه.
سونیک: چییی...یعنی تو یه آدم‌کشی؟؟ تو میخوای که منم بکشی؟
اینو بایه ترس و نگرانی میگه.
_ نه‌نه! اصلا دیونه شدی؟! من فقط آدم‌بدهارو رو میکشم کاری با بی‌گناها ندارم...حالا بازم میخوای بری و لوم بدی؟
توی چشم‌هاش یکم شک و ترس بود، ته قلبم میدونستم که اینکارو نمیکنه.
سونیک: حتی اگه اینکارو بکنم واسه خودمم بد تموم میشه و هم سیلور نمیخوام جفتمون رو تو خطر بندازم، اما به توهم اعتمادی ندارم دیگه.
میدونستم یه همچین چیزیو میگه.
_ ازتون ممنونم قربان از اینکه لوم نمیدین به پلیس.
__________________
سونیک
یعنی چی؟!! که یه آدم‌کش بخواد بشه بادیگارد من. اصلا واسه چی بخواد یه همچین شغلی‌رو انتخاب کنه. شاید میخواد از من استفاده کنه. به ساعت که نگاه انداختم دیدم داره دیرم میشه.
_ زودباش عجله کن. دارم دیر میرسم به کارم.
شدو: چشم قربان.
با بی‌حوصلگی و خستگی می‌رسیم. واسه اجرا آماده میشم و میرم.
شدو رو میبینم که همونطور نگام میکنه. نگاهش خیلی خاصه، ولی هنوزم یه ترسی تو وجودم ازش هست ولی یه حسمم میگه ترسم بی‌مورده.
__________________
شدو
سونیک خیلی خسته‌اس. بهشم حق میدم چون دیشب ترسوندمش. حتی اگرم بخوام جبران کنم بهم اعتمادی نداره.
سیلور: چطوری شدو؟ سونیک خوبه؟ آخه فکر کنم خسته بنظر میاد.
_ گفت که دیشب نتونسته خوب بخوابه، واسه همونه که یکم خسته‌اس.
سیلور: شاید این چند روزه اجراهایی که داشته خسته‌اش کرده.
_ شاید یکم استراحت واسش خوب باشه.
سیلور: فکر کنم.
دیدگاه ها (۱۶)

عشق تحت تعقیب بخش نهمشدوبعد از اینکه سونیک اجراش تموم شد و و...

عشق تحت تعقیب بخش دهمسونیکخب وقتی که دیدم شدو نیستش یه فکری ...

عشق تحت تعقیب بخش هفتمسونیکخیلی برام عجیب و ترسناک بود انگار...

عشق تحت تعقیب بخش ششمسونیک خب یک هفته از اومدن شدو پیش من می...

ستارگان جادویی

خطوط موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط