توی اتاق فقط صدای شلاق بود که در باز شد و متوقف شد
توی اتاق فقط صدای شلاق بود که در باز شد و متوقف شد
خوده اشغالش بود
اومد داخل
کوک: میبینم به همین زودی عادت کردی
ا.ت: برای کم کردن روی تو همه چیو تحمل میکنم اصن تو کی هستی فک کردی کی هستی هان؟
بهم نگاه میکرد
جین: مکس!
مکس:بله قربان
جین:هنوز سر عقل نیومده یه چیزه دیگه رو امتحان کن منظورمو که گرفتی
مکس:بله قربان
ا.ت: هه کاری کردی که حتی ادما جز بله قربان چیز دیگه ای یاد ندارن
بدون اینکه چیزی بگه از اینجا رفت
همونی که اسمش مکس بود دستامو باز کردم اصن جون نداشتم کشیدتم گذاشتتم روی یک صندلی
ا.ت:میخوای چیکار کنی؟
هیچ جوابی نمیداد
ا.ت:میخوای چیکار کنی لعنتی؟
دیگه نه جوابی میداد نه چیزی میگفتم که یهو یه شوک بهم وصل شد
خیلی درد داشتم داشتم خشک میشدم که نگه داشت دوباره اون شوکرو بهم وصل کرد خیلی درد داشتم ول کرد چشام داشت سیاهی میرفت از حال رفتم
پرش زمانی*
اروم چشامو باز کردم کمرم خیلی میسوخت تا متوجه جایی که بودم شدم
روی تخت یکنفره دراز کشیده بودم که اونطرف اتاق یه تخت دیگه بود اروم تکون خوردمو رو تخت نشستم کمرم خیلی درد میکرد داشتم اتاق انالیز میکردم که در اتاق باز شد یه خانم سن بالا وارد شد
خانم: بیدار شدی دخترم؟
از لحن گفتنش تعجب کردم نمیدونستم اینجا ادم مهربونیم هست
ا.ت: شما کی هستین؟مادر اون احمق؟
خانم:من لی شیانگ هستم سرپرست خدمتکارا رئیس گفتن که تو خدمتکار جدید
ا.ت:چی؟
بخاطره اینکه رومو کم کنه اینکارو کرد
خانم لی:الان حالت خوبه دخترم اخه وقتی اوردنت بیهوش بودی
دلم خون بود بغض کرده بودم
ا.ت: بخاطره اون اشغال بود منو تا جایی که تونست شکنجم داد
دیگه گریم گرفت
ا.ت: تیکه تیکم کرد الان منو اورده تا خدمتکارش بشم*گریم
اومد طرفم
خانم لی:دیگه گریه نکن گرچه اولین باره تو این 25 سال یه دختر رو دارن شکنجه میکنن
ا.ت: اون کیه خاله اون کیه؟
خانم لی:اول اشکاتو پاک کن
اروم دستام بردم سمت گونه هامو پاکش کردم که خانم لی بلند شدو رفت طرف یکی
خوده اشغالش بود
اومد داخل
کوک: میبینم به همین زودی عادت کردی
ا.ت: برای کم کردن روی تو همه چیو تحمل میکنم اصن تو کی هستی فک کردی کی هستی هان؟
بهم نگاه میکرد
جین: مکس!
مکس:بله قربان
جین:هنوز سر عقل نیومده یه چیزه دیگه رو امتحان کن منظورمو که گرفتی
مکس:بله قربان
ا.ت: هه کاری کردی که حتی ادما جز بله قربان چیز دیگه ای یاد ندارن
بدون اینکه چیزی بگه از اینجا رفت
همونی که اسمش مکس بود دستامو باز کردم اصن جون نداشتم کشیدتم گذاشتتم روی یک صندلی
ا.ت:میخوای چیکار کنی؟
هیچ جوابی نمیداد
ا.ت:میخوای چیکار کنی لعنتی؟
دیگه نه جوابی میداد نه چیزی میگفتم که یهو یه شوک بهم وصل شد
خیلی درد داشتم داشتم خشک میشدم که نگه داشت دوباره اون شوکرو بهم وصل کرد خیلی درد داشتم ول کرد چشام داشت سیاهی میرفت از حال رفتم
پرش زمانی*
اروم چشامو باز کردم کمرم خیلی میسوخت تا متوجه جایی که بودم شدم
روی تخت یکنفره دراز کشیده بودم که اونطرف اتاق یه تخت دیگه بود اروم تکون خوردمو رو تخت نشستم کمرم خیلی درد میکرد داشتم اتاق انالیز میکردم که در اتاق باز شد یه خانم سن بالا وارد شد
خانم: بیدار شدی دخترم؟
از لحن گفتنش تعجب کردم نمیدونستم اینجا ادم مهربونیم هست
ا.ت: شما کی هستین؟مادر اون احمق؟
خانم:من لی شیانگ هستم سرپرست خدمتکارا رئیس گفتن که تو خدمتکار جدید
ا.ت:چی؟
بخاطره اینکه رومو کم کنه اینکارو کرد
خانم لی:الان حالت خوبه دخترم اخه وقتی اوردنت بیهوش بودی
دلم خون بود بغض کرده بودم
ا.ت: بخاطره اون اشغال بود منو تا جایی که تونست شکنجم داد
دیگه گریم گرفت
ا.ت: تیکه تیکم کرد الان منو اورده تا خدمتکارش بشم*گریم
اومد طرفم
خانم لی:دیگه گریه نکن گرچه اولین باره تو این 25 سال یه دختر رو دارن شکنجه میکنن
ا.ت: اون کیه خاله اون کیه؟
خانم لی:اول اشکاتو پاک کن
اروم دستام بردم سمت گونه هامو پاکش کردم که خانم لی بلند شدو رفت طرف یکی
۹.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.