موقعیت چند لحظه قبل از ورود ارباب عمارت

𝐏𝐚𝐫𝐭¹⁴
.
موقعیت : چند لحظه قبل از ورود ارباب عمارت
یکی از آجوماها : لطفا همه مرتب وایسید · خانم پارک شمام جای مخصوصتون وایسید ·

مین جو :
اینقدری استرس داشتم که ناخودآگاه هرچی از آجوما می‌شنیدم انجام میدادم. واسم جايگاه مخصوص تدارک دیده بودن که باید اونجا وایمیسادم ·
اینقدری فشار عصبی روم بود که اصن نفهمیدم کِی ارباب عمارت اومد · سرم پایین بود و طبق عادت با انگشتام بازی میکردم · یهو متوجه دستایی شدم که چونمو گرفت و آورد بالا ·

ارباب عمارت :
هنوزم وقتی استرس داری با انگشت هات بازی میکنی بیبی ؟
مین جو :
باورم نمیشد !!!
وقتی چونم اومد بالا با کسی که حتی فکرشم نمیکردم چشم تو چشم شدم ·
اون کسی که منو دزدیده چوی شی وون بود·
مین جو خطاب به چوی شی وون :
توعه عوضی رو چرا زودتر نشناختم ! چرا؟!
چرا این کارارو کردی !؟ چراااااااااااااااا؟!(جیغ و گریه)
آخه عوضی چطور تونستی اینقدر بی رحم باشی ، بهم بگو دلیلت برای کثافت کاریات چی بوده ؟!بگو آشغاااااال!

همینطور که داشتم داد و بیداد و گریه میکردم یهو چوی شی وون دست راستش رو دور کمرم حلقه کرد و منو چسبوند به خودش !
هرکاری میکردم از دستش خلاص شم نمیشد ، اینقدری منو سفت گرفته بود که توانش رو نداشتم از دستش خلاص شم .

چوی شی وون :
خودتو خسته نکن ، نمی‌ذارم جایی بری .

مین جو :
اینو که گفت سرش رو خم کرد و آروم به لبام نزدیک شد و ی بوسه ی کوچیک و ملایم روی لبام گذاشت ، بعدم ازم جدا شد و دستم رو
گرفت و رو به همه وایساد و گفت :
از امروز به بعد مین جو به عنوان همسر من و خانم این عمارت اینجا به زندگیش ادامه میده .

مین جو:
از حرفش به قدری شوکه شدم که دستش که توی دستام بود و محکم ول کردم و گفتم :
همسر؟! خانم عمارت ؟! اینا دیگه چه کوفتین !!!
یعنی چی آخه ، بدون اینکه حتی ی توضیح درمورد کثافت کاریات بهم بدی منو بدون خواست و رضایت خودم همسرخودت و خانم این عمارت کردی ؟
تو کی هستی چوی شی وون ؟! من واقعا دیگه نمیشناسمت ، آخه چرا ؟ چرا من ؟ از بین این همه دختر که دورته( منظورش همکاراش و هم داشنگاهیاش توی کاناداست ) چرا منو انتخاب کردی!؟
میخوای زجرم بدی ؟
چیکارت کردم که داری اینجوری انتقامتو میگیری ، من که همیشه باهات خوب بودم ، پس چرا ! چرا داری منو مجبورم میکنی که کاری که دلم نمیخواد رو انجام بدم ؟

چوی شی وون خطاب به خدمتکارا:
همگی بیرووووون( داد وحشتناک بلند)
خطاب به مین جو :
واقعا میخوای بدونی ....؟

[ پارت‌بعدی‌و‌پارت‌های‌بعد‌شرطی‌نیست‌
ولی‌‌‌لطفا‌درک‌کنید‌‌‌و‌لایک‌و‌فراموش‌نکنید💖🍭 ]
پارت‌قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/FMET3JS4D3/
دیدگاه ها (۸)

𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁵ چوی شی وون خطاب به خدمتکارا: همگی بیرووووون( د...

𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁶. ...

𝐏𝐚𝐫𝐭¹³. ...

اصکی‌ممنوع×دوسش‌داشتی‌لایکش‌کن🎀🧸 ═✿══✿══✿══...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۲# جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خون...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟒آنالی:که می‌زنیم که تنبیهم می‌کنی که هرچی دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط