𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁵
𝐏𝐚𝐫𝐭 ¹⁵
چوی شی وون خطاب به خدمتکارا:
همگی بیرووووون( داد وحشتناک بلند)
خطاب به مین جو :
واقعا میخوای بدونی ؟
پس خوب گوش کن که قرار نیست این حرفا رو ی بار دیگه تکرارشون کنم .
من از همون اول عاشقت شدم ، از همون روزی که پاتو گذاشتی تو دانشگاه و منو به عنوان رفيقت انتخاب کردی ، به قول خودت اینقدری باهام خوب رفتار میکردی که منه احمق فکر کرده بودم تو هم عاشقمی ، تا اینکه ی روز قبل از شروع کلاست اومدی روی صندلی توی محوطه دانشگاه نشستی و با ذوق و خنده به آسمون نگاه کردی ، منم اومدم پیشت نشستم که یهو شروع کردی از چانگ هی حرف زدن ، از اون روز به بعد موضوع حرف هات چانگ هی بود ! تحمل عشقت نسبت به چانگ هی خیلی سخت بود برام ، پرسیدی چرا از بین این همه دختر تورو انتخاب کردم ؟ چون تو اولین کسی بودی که اومدی تو زندگیم و منو دلداده و مجنون کردی ، پرسیدی چیکار کردم که داری اینجوری انتقام میگیری ؟ یعنی واقعا نمیدونی چیکار کردی ، هه ( خنده ی عصبی )
تو عاشق چانگ هی شدی ، بدترین کاری که میتونستی در حقم کنی .
تو که عاشق چانگ هی بودی چرا بامن خوب بودی؟
چرا جوری رفتار میکردی که بهم احتیاج داری و مثل مسکن برای درد هاتم ؟( داد خیلی بلند )
مین جو:
میشه بس کنییییی؟(داد و بیداد)
اگه میدونستم اینقد مریضی و از رفتارام بد برداشت میکنی هیچوقت باهات خوب رفتار نمیکردم .
الان دیگه هیچکدوم از مزخرفات گذشته برام مهم نیست ، تنها چیزی که برام مهمه جواب سوالیه که این چند ماه دیوونه ام کرده ، تو قاتل آدم هایی بودی که اومده بودن برای افتتاحیه گالریم؟
چوی شی وون:
آرهههههه من بودممم (فریاد)
از شدت عشق تو مجنون شدم ، نمیخواستم بکشمشون ولی راهی جز این نبود ، گالری تنها ی ورودی داشت ، واسه همین من نمیتونستم از اون ورودی تورو با خودم ببرم .
مین جو : میدونستی خیلی عوضی و پَست و روانی هستی ، چطور دلت اومد اون همه آدم بی گناه رو بکشی فقط به خاطر اینکه بتونی منو راحت تر بدزدی؟
چرا نیومدی به خودم بگی که ازم خوشت میاد؟ چرا این جسارت رو برای گفتن احساساتت نداشتی ولی این جسارت رو برای کشتن داشتی؟؟؟
همین باعث شده تنفر انگیز باشی ؛ تو واقعا فکر کردی من قبول میکنم زنت شم؟
به همین خیال باش ، تا آخرین روزی که زنده ام نمیزارم منو همسر و شریک کثافت کاریات کنی .
چوی شی وون:
بهتره اینقد شلوغش نکنی ، تو که نمیخوای ی نفر دیگه ام کشته شه ؟ها؟ (نیش خند)...
مین جو:
منظورت چیه؟ یعنی میخوای منم بکشی؟ خب بکش ، فکر کردی برام مهمه به دست تو بمیرم یا به طور طبیعی؟ .....
[ پارتبعدیوپارتهایبعدشرطینیست
ولیلطفادرککنیدولایکوفراموشنکنید💖🍭 ]
#رمان#عاشقانه_رازآلود
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/Z5Q1FVCFRV/
چوی شی وون خطاب به خدمتکارا:
همگی بیرووووون( داد وحشتناک بلند)
خطاب به مین جو :
واقعا میخوای بدونی ؟
پس خوب گوش کن که قرار نیست این حرفا رو ی بار دیگه تکرارشون کنم .
من از همون اول عاشقت شدم ، از همون روزی که پاتو گذاشتی تو دانشگاه و منو به عنوان رفيقت انتخاب کردی ، به قول خودت اینقدری باهام خوب رفتار میکردی که منه احمق فکر کرده بودم تو هم عاشقمی ، تا اینکه ی روز قبل از شروع کلاست اومدی روی صندلی توی محوطه دانشگاه نشستی و با ذوق و خنده به آسمون نگاه کردی ، منم اومدم پیشت نشستم که یهو شروع کردی از چانگ هی حرف زدن ، از اون روز به بعد موضوع حرف هات چانگ هی بود ! تحمل عشقت نسبت به چانگ هی خیلی سخت بود برام ، پرسیدی چرا از بین این همه دختر تورو انتخاب کردم ؟ چون تو اولین کسی بودی که اومدی تو زندگیم و منو دلداده و مجنون کردی ، پرسیدی چیکار کردم که داری اینجوری انتقام میگیری ؟ یعنی واقعا نمیدونی چیکار کردی ، هه ( خنده ی عصبی )
تو عاشق چانگ هی شدی ، بدترین کاری که میتونستی در حقم کنی .
تو که عاشق چانگ هی بودی چرا بامن خوب بودی؟
چرا جوری رفتار میکردی که بهم احتیاج داری و مثل مسکن برای درد هاتم ؟( داد خیلی بلند )
مین جو:
میشه بس کنییییی؟(داد و بیداد)
اگه میدونستم اینقد مریضی و از رفتارام بد برداشت میکنی هیچوقت باهات خوب رفتار نمیکردم .
الان دیگه هیچکدوم از مزخرفات گذشته برام مهم نیست ، تنها چیزی که برام مهمه جواب سوالیه که این چند ماه دیوونه ام کرده ، تو قاتل آدم هایی بودی که اومده بودن برای افتتاحیه گالریم؟
چوی شی وون:
آرهههههه من بودممم (فریاد)
از شدت عشق تو مجنون شدم ، نمیخواستم بکشمشون ولی راهی جز این نبود ، گالری تنها ی ورودی داشت ، واسه همین من نمیتونستم از اون ورودی تورو با خودم ببرم .
مین جو : میدونستی خیلی عوضی و پَست و روانی هستی ، چطور دلت اومد اون همه آدم بی گناه رو بکشی فقط به خاطر اینکه بتونی منو راحت تر بدزدی؟
چرا نیومدی به خودم بگی که ازم خوشت میاد؟ چرا این جسارت رو برای گفتن احساساتت نداشتی ولی این جسارت رو برای کشتن داشتی؟؟؟
همین باعث شده تنفر انگیز باشی ؛ تو واقعا فکر کردی من قبول میکنم زنت شم؟
به همین خیال باش ، تا آخرین روزی که زنده ام نمیزارم منو همسر و شریک کثافت کاریات کنی .
چوی شی وون:
بهتره اینقد شلوغش نکنی ، تو که نمیخوای ی نفر دیگه ام کشته شه ؟ها؟ (نیش خند)...
مین جو:
منظورت چیه؟ یعنی میخوای منم بکشی؟ خب بکش ، فکر کردی برام مهمه به دست تو بمیرم یا به طور طبیعی؟ .....
[ پارتبعدیوپارتهایبعدشرطینیست
ولیلطفادرککنیدولایکوفراموشنکنید💖🍭 ]
#رمان#عاشقانه_رازآلود
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/Z5Q1FVCFRV/
۱۲.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.