𝐏𝐚𝐫𝐭¹³
𝐏𝐚𝐫𝐭¹³
.
خب داستان ازین قراره که مین جو مدله و از بچگی با خونواده خالش بزرگ شده . پسر خالش ، چانگ هی ، چون مین جو خیلی سر خود بوده بهش گیر میداده ، همین گیر دادن ها باعث شد مین جو از چانگ هی فاصله بگیره. مین جو به چانگ هی علاقه داره اما چانگ هی نمیدونه ، ولی خودشم به مین جو علاقه منده ولی نمیخواد قبول کنه ، ولی بلاخره قبول میکنه😁 .همه چی عادیه تا زمانی که دوست دوران دانشگاه مین جو ، چوی شی وون ، سر و کله اش توی زندگی مین جو پیدا میشه . ازین به بعد اتفاق های زیادی برای این سه شخصیت رقم میخوره . شما رو به ادامه ی رمان دعوت میکنم💌↶
آجوما : ازتون خواهش میکنم اینقدر خودتون و مارو عذاب ندید . ارباب اگر سر خود بودن شمارو ی بار دیگه ببینه این ماییم که تنبیه میشیم و باید جواب پس بدیم . چون همه چی رو از چشم ما میبینه و فک میکنه این ماییم که نتوستیم شما رو درست توجیه کنیم . بلاخره ی روزی هم ارباب رو میبینید هم متوجه میشید که چرا اینجا هستید .
مین جو: خوب گوش کن ببین چی میگم ، حرفام رو به اون ارباب عوضیت هم بگو . من تا نفهمم چرا اینجام ، تا نفهمم کی قاتل اون همه آدم بیگناه توی سالن افتتاحیه بود ، تا نفهمم این ارباب موزی کیه ، امکان نداره از قانونی پیروی کنم فهمیدی ؟!(داد و بیداد)
~ پرش زمانی به چند مین بعد ~
آجوما خطاب به ارباب:
متاسفانه خانم لی قرار نیست کوتاه بیان . گفتن تا شمارو نبینن و نفهمن چرا به این عمارت اومدن از هیچ قانونی پیروی نمیکنن .
ارباب:
خیلی خب......همین الان به تمام خدمتکارا و نگهبانا بگو توی حیاط عمارت جمع بشن . به مین جو هم بگو که بهترین لباسش رو بپوشه و بیاد .میخوام مث ی ستاره درخشان بشه .
آجوما :
چشم ارباب .
~ چند مین بعد ~
مین جو :
بعد از اینکه آجوما دوباره به اتاقم اومد و گفت برای دیدن ارباب حاضر شم دل شوره ی وحشتناکی گرفتم .
نمیدونم بعد از دیدنش قراره چه اتفاقی برام بیوفته. اصلا وقتی دیدمش باید بهش چی بگم؟ازش چی بپرسم ؟ولی چرا اینجوری شدم من!؟
آروم باش مین جو .بلاخره میتونی بفهمی کی این همه مدت زجرت داده !
ولی با دیدنش مگه چیزی هم قراره تغییر کنه ! اگه ولم نکنه ، اگه نگهم داره ، اگه باهام بد رفتاری کنه...
وای خدایا دارم دیوونه میشم......
[ پارتبعدیوپارتهایبعدشرطینیست
ولیلطفادرککنیدولایکوفراموشنکنید💖⃢🍭 ]
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/RHQB7ALEOK/
پارت بعدی👇🏻
https://wisgoon.com/p/Z5Q1FVCFRV/
.
خب داستان ازین قراره که مین جو مدله و از بچگی با خونواده خالش بزرگ شده . پسر خالش ، چانگ هی ، چون مین جو خیلی سر خود بوده بهش گیر میداده ، همین گیر دادن ها باعث شد مین جو از چانگ هی فاصله بگیره. مین جو به چانگ هی علاقه داره اما چانگ هی نمیدونه ، ولی خودشم به مین جو علاقه منده ولی نمیخواد قبول کنه ، ولی بلاخره قبول میکنه😁 .همه چی عادیه تا زمانی که دوست دوران دانشگاه مین جو ، چوی شی وون ، سر و کله اش توی زندگی مین جو پیدا میشه . ازین به بعد اتفاق های زیادی برای این سه شخصیت رقم میخوره . شما رو به ادامه ی رمان دعوت میکنم💌↶
آجوما : ازتون خواهش میکنم اینقدر خودتون و مارو عذاب ندید . ارباب اگر سر خود بودن شمارو ی بار دیگه ببینه این ماییم که تنبیه میشیم و باید جواب پس بدیم . چون همه چی رو از چشم ما میبینه و فک میکنه این ماییم که نتوستیم شما رو درست توجیه کنیم . بلاخره ی روزی هم ارباب رو میبینید هم متوجه میشید که چرا اینجا هستید .
مین جو: خوب گوش کن ببین چی میگم ، حرفام رو به اون ارباب عوضیت هم بگو . من تا نفهمم چرا اینجام ، تا نفهمم کی قاتل اون همه آدم بیگناه توی سالن افتتاحیه بود ، تا نفهمم این ارباب موزی کیه ، امکان نداره از قانونی پیروی کنم فهمیدی ؟!(داد و بیداد)
~ پرش زمانی به چند مین بعد ~
آجوما خطاب به ارباب:
متاسفانه خانم لی قرار نیست کوتاه بیان . گفتن تا شمارو نبینن و نفهمن چرا به این عمارت اومدن از هیچ قانونی پیروی نمیکنن .
ارباب:
خیلی خب......همین الان به تمام خدمتکارا و نگهبانا بگو توی حیاط عمارت جمع بشن . به مین جو هم بگو که بهترین لباسش رو بپوشه و بیاد .میخوام مث ی ستاره درخشان بشه .
آجوما :
چشم ارباب .
~ چند مین بعد ~
مین جو :
بعد از اینکه آجوما دوباره به اتاقم اومد و گفت برای دیدن ارباب حاضر شم دل شوره ی وحشتناکی گرفتم .
نمیدونم بعد از دیدنش قراره چه اتفاقی برام بیوفته. اصلا وقتی دیدمش باید بهش چی بگم؟ازش چی بپرسم ؟ولی چرا اینجوری شدم من!؟
آروم باش مین جو .بلاخره میتونی بفهمی کی این همه مدت زجرت داده !
ولی با دیدنش مگه چیزی هم قراره تغییر کنه ! اگه ولم نکنه ، اگه نگهم داره ، اگه باهام بد رفتاری کنه...
وای خدایا دارم دیوونه میشم......
[ پارتبعدیوپارتهایبعدشرطینیست
ولیلطفادرککنیدولایکوفراموشنکنید💖⃢🍭 ]
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/RHQB7ALEOK/
پارت بعدی👇🏻
https://wisgoon.com/p/Z5Q1FVCFRV/
۷.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.