𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵⁰
جونگکوک :گفتم بیا بهم بزنیم ...ما خیلی بچه بودیم که فکر میکردیم باهم خوشبخت میشیم ، نباید واقعیت دنیا رو ول کنیم و به توهم احمقانه خودمون بچسبیم ؟
_________________________________________________________
هایون : یاع جونگکوکا !
جونگکوک :بیا فقط دختر خاله و پسرخاله بمونیم یا استاد و شاگرد !
هایون : اینقدر ازم بدت میاد که حتی نمیخوای باهام یک دوست معمولی باشی ؟
بلند شدم و خواستم سیلی محکمی به صورتش بزنم ، اون هم جلوم رو نگرفت و فقط چشماش رو بست اما خودم و کنترل کردم و دستم رو گذاشتم رو شونش و با صدایی که سعی کردم نلرزه گفتم : یاع جئون ، میدونی چیه ؟ اگه محکم بزنم زیر گوشت بازخواست میشم ...و تو لیاقت این رو نداری که بخواطرت تنبیه بشم !
راوی《هایون از دفتر خارج شدو محکم در رو بست و بهسمت ماشینش رفت !
هایون بلند فریاد میزد :اشتباه کردم بهت گفتم بدون تو نمیتونم ...اشتباه کردم بهت گفتم دوست دارم ... اشتباه کردم بهت گفتم ولم نکن ... اشتباه کردم هرروز بهت گفتم دلتنگتم ... اشتباه کردم گذاشتم بفهمی بودنت امیده منه برای ادامه دادنم ...اشتباه کردم بهت گفتم با ارزش ترین چیز توی زندگیمی ... من فقط یه دختر احمق بودم استاد!
هایون سرعت بالایی داشت و چشمانش رو بسته بود و زار زار گریه میکرد که ناگهان ماشینش محکم برخورد کرد به درخت و شیشه جلوییش خورد شد !
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁵⁰
جونگکوک :گفتم بیا بهم بزنیم ...ما خیلی بچه بودیم که فکر میکردیم باهم خوشبخت میشیم ، نباید واقعیت دنیا رو ول کنیم و به توهم احمقانه خودمون بچسبیم ؟
_________________________________________________________
هایون : یاع جونگکوکا !
جونگکوک :بیا فقط دختر خاله و پسرخاله بمونیم یا استاد و شاگرد !
هایون : اینقدر ازم بدت میاد که حتی نمیخوای باهام یک دوست معمولی باشی ؟
بلند شدم و خواستم سیلی محکمی به صورتش بزنم ، اون هم جلوم رو نگرفت و فقط چشماش رو بست اما خودم و کنترل کردم و دستم رو گذاشتم رو شونش و با صدایی که سعی کردم نلرزه گفتم : یاع جئون ، میدونی چیه ؟ اگه محکم بزنم زیر گوشت بازخواست میشم ...و تو لیاقت این رو نداری که بخواطرت تنبیه بشم !
راوی《هایون از دفتر خارج شدو محکم در رو بست و بهسمت ماشینش رفت !
هایون بلند فریاد میزد :اشتباه کردم بهت گفتم بدون تو نمیتونم ...اشتباه کردم بهت گفتم دوست دارم ... اشتباه کردم بهت گفتم ولم نکن ... اشتباه کردم هرروز بهت گفتم دلتنگتم ... اشتباه کردم گذاشتم بفهمی بودنت امیده منه برای ادامه دادنم ...اشتباه کردم بهت گفتم با ارزش ترین چیز توی زندگیمی ... من فقط یه دختر احمق بودم استاد!
هایون سرعت بالایی داشت و چشمانش رو بسته بود و زار زار گریه میکرد که ناگهان ماشینش محکم برخورد کرد به درخت و شیشه جلوییش خورد شد !
۶.۵k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.