زندگی احساسی من
زندگی احساسی من
p13
(شب مهمونی انیا)
تسوکی:هی دامیان مطمئنی انیا میاد؟؟
دامیان:ار بابا مهمونی انیا نیاد کجا بیاد
(بکی وارد میشود)
بکی:واییی تسوکیههه چی کنمممم
انیا:برو جلو معذرت خواهی کن
تسوکی:دامیان داره میاد چی کنم
دامیان:برو معذرت خواهی کن دیگههه
(تسوکی بکی روبه روی هم ایستادن)
بکی تسوکی همزمان:راستش من
تسوکی:اول تو بگو
بکی:من(دوباره لباشو میبوسه)
بکی لبای تسوکی بوسید تسوکی هم تیشرتشو دروورد از کون چیز ببخشید باسن بغلش کرد گذاشتش روی ک.یرش و همه هم خشکشون زده بود اونا انقدر سریع بودن که...بلاخره بعد ۱۰دقیقه همو ول کردن تازه فهمیدن چه گوهی خوردن
بکی:وادفاکککک(فرار کرد)
تسوکی:نه نه نههههههه(اینم فرار کرد)
دامیان:انیا
انیا:بله
دامیان:من کیم تو کی ما کجاییم
انیا:ولا نمیدونم
مهمونا:او شتتتتتتت
p13
(شب مهمونی انیا)
تسوکی:هی دامیان مطمئنی انیا میاد؟؟
دامیان:ار بابا مهمونی انیا نیاد کجا بیاد
(بکی وارد میشود)
بکی:واییی تسوکیههه چی کنمممم
انیا:برو جلو معذرت خواهی کن
تسوکی:دامیان داره میاد چی کنم
دامیان:برو معذرت خواهی کن دیگههه
(تسوکی بکی روبه روی هم ایستادن)
بکی تسوکی همزمان:راستش من
تسوکی:اول تو بگو
بکی:من(دوباره لباشو میبوسه)
بکی لبای تسوکی بوسید تسوکی هم تیشرتشو دروورد از کون چیز ببخشید باسن بغلش کرد گذاشتش روی ک.یرش و همه هم خشکشون زده بود اونا انقدر سریع بودن که...بلاخره بعد ۱۰دقیقه همو ول کردن تازه فهمیدن چه گوهی خوردن
بکی:وادفاکککک(فرار کرد)
تسوکی:نه نه نههههههه(اینم فرار کرد)
دامیان:انیا
انیا:بله
دامیان:من کیم تو کی ما کجاییم
انیا:ولا نمیدونم
مهمونا:او شتتتتتتت
۵.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.