پارت چهار بخش دو ( پایان بخش دو )
پارت چهار بخش دو ( پایان بخش دو )
آنیا و دامیان
آنیا : سلام بابا من از مدرسه برگشتم امروز مهمون دارم دامیان اومده.
لوید در حال قهوه خوردن تا این جمله رو شنید قهوه روی شلوارش ریخت و سوخت.
لوید : سلام آقای دزموند خوشحالم شما رو می بینم ، شما دو تا باهم صمیمی هستید چرا دست هم رو گرفتید ؟
آنیا و دامیان دست هم رو ول کردند.
آنیا : بابا از این فکر ها نکن اون طور هم نیست.
آنیا دامیان رو به اتاقش برد و از روی میز تحریر بادامزميني به دامیان داد ، آنیا به سمت تختش رفت اما پاش به فرش گیر کرد و دامیان آنیا رو بغل کرد تا نیفته و آسیب نبینه به هم دیگه خیره شدن تا اینکه در باز شد و لوید اومد داخل
و.....
آنیا و دامیان
آنیا : سلام بابا من از مدرسه برگشتم امروز مهمون دارم دامیان اومده.
لوید در حال قهوه خوردن تا این جمله رو شنید قهوه روی شلوارش ریخت و سوخت.
لوید : سلام آقای دزموند خوشحالم شما رو می بینم ، شما دو تا باهم صمیمی هستید چرا دست هم رو گرفتید ؟
آنیا و دامیان دست هم رو ول کردند.
آنیا : بابا از این فکر ها نکن اون طور هم نیست.
آنیا دامیان رو به اتاقش برد و از روی میز تحریر بادامزميني به دامیان داد ، آنیا به سمت تختش رفت اما پاش به فرش گیر کرد و دامیان آنیا رو بغل کرد تا نیفته و آسیب نبینه به هم دیگه خیره شدن تا اینکه در باز شد و لوید اومد داخل
و.....
۹۳۷
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.