چندشاتی جونگکوک طولانی

چندشاتی جونگکوک طولانی

part 6

پرش زمانی فردا ۳ بعد از ظهر

ات ویو

بعد از ناهار ، کمی فیلم‌نگاه کردم.‌.

بلند شدم و حموم رفتم..
موهام رو خشک کردم، و در آخر با بابلیس، فر کردن..
یه سنجاق زدم و آرایش کوتاهی کردم...

لباس قشنگی پوشیدم و کفش های پاشنه بلندم رو پوشیدم‌..

از خونه بیرون رفتم..

ماشین جونگکوک جلوی در خونمون بود..

سوار شدم.

+سلام..

جونگکوک ویو

وقتی وارد شد، قلبم به تپش افتاد..خیلی زیباتر شده بود.. اه پسر خودتو‌جمع کن...

-سلام..

+ خب.. بریم

جونگکوک ماشین رو روشن کرد و به سمت پاساژ رفت‌.‌

وقتی رسیدن، ماشین رو پارک کرد و باهم وارد یکی از مغازه های لباس عروس فروشی رفتن...

ات یکی یکی، دونه دونه هرکدوم از لباس هارو پرو میکرد و نظر جونگکوک رو میگرفت..

ولی جونگکوک از هر کدوم هی ایراد میگرفت...

-این زیاد کوتاهه...

بعدی...

-این زیاد بلنده...

بعدی

-زیاد بازه...

بعدی

-تنگه....

بعدی...

-کتش قشنگ نیست...

بعدی..

-آستین نداشته باشه..

بالاخره بعد از کلی ایراد و عیب جویی، یه لباس رو خوشش اومد...
لباس رو خریدن‌.
در آخر به سمت طلا فروشی رفتن....

یه حلقه زیبا و ظریف انتخاب کردن..

ات ویو

بعد از کلی خرید، خیلی خسته بودم...
سوار‌ماشین شدیم...
وسایل هارو گذاشتیم صندوق..
به سمت خونه ی مادرم اینا رفتیم
دیدگاه ها (۲)

چندشاتی جونگکوک طولانی،part 7جونگکوک جلوی در خونه ماشین رو پ...

چندشاتی جونگکوک طولانی part 8جونگکوک فقط با تعجب‌نگاه میکرد....

چندشاتی جونگکوک طولانی part ۵×قرارتون چطور بود؟+مامان.. تو د...

چندشاتی چونگکوک طولانیpart 4جونگکوک و ات‌چیزی‌نگفتن...پدر ات...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 4 " ویو جونگکوک : وقت...

شوهر دو روزه. پارت۸0

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط