قسمت سوم پارت 7💔Angel wings💔پارت 7
3 ساعت بعد در خیابان:به کاگیاما و هیناتا نگاهی انداختم و دیدم خوشحال به نظر میرسند همون بهتر چیزی درباره ماجرا یادشون نبود.کاگیاما هنوز سرش توی کتاب بود.گفتم:پس میدی کتابمو؟ گفت: به تو فقط یکبار فرصت زندگی داده میشود. میتوان گفت وظیفهی توست که تا میتوانی هر ثانیه از آن را زندگی کنی. گفتم:وای بسه جمله های این کتابو حفظ شدممممممممممممم...گفت:خیلی قشنگه:)..بهش محل نزاشتم و گوشیم رو در آوردم که به اویکاوا زنگ بزنم دیشب خیلی حال خوشی نداشت.تماس: من:های هانی...اویکاوا:عا های...گفتم:تورو از چیزی ناراحتی؟ حالت خوبه؟...گفت:خوبم...گفتم:چرا سرد شدی....گفت:چمیدونم.....گفتم:من واقعا برای دیشب متاسفم.....گفت:مهم نیست......گفتم:من تمرین دارما........گفت:کی هست؟.....گفتم: فردا......گفت:حال و حوصله کاراسونو رو ندارم......گفتم:من الان عضو کاراسونعمممم.........گفت:برام مهم نیست من تورو دوست دارم نه کاراسونو.....گفتم:یعنی نمیای؟.......گفت:چرا میام.....گفتم:میبینمت باشه؟...گفت:به شرط اینکه بعدش دیگه اجازه بدی شام بیرون ببرمت......گفتم:خیل خبببببب....گفت:بعد چن ماه خواستم ببینمت و ببین چی شد.....گفتم:من ک عذرخواهی کردددددددددم........گفت:من بخشیدم......گفتم:اوم..........گفت:راستی هنوز گردنبندت رو داری؟.....گفتم:همون سنگه گیتاره؟.......گفت:اره دیگه......گگفتم:ارررررره هنوز گردنمه_ و دستی ب گردنبند دور گردنم کشیدم_.......گفت:خوشحالم که درش نیاوردی:)......گفتم:دیوونه من خودت میدونی ک این گردنبند خاطره داره.......گفت:اره میدونم هانی..........گفتم:فردا میبینمت:).....گفت:درسته میبینمت پرنسس...گفتم:باشه پرنس من بای......گفت:بای.................گوشی رو قطع کردم و کاگیاما گفت:اویکاوا بود؟.....گفتم:اره........کاگیاما گفت:خیلی باهاش راحت حرف میزنی........هیناتا گفت:خب دیووونه دوس پسرشششششششه........گفتم:باشه حالا توعممممممممم....کاگیاما کتاب رو بست و داد دستم و گفت:دیگ نمیخوام الان ممنون.......گفتم:باشه و کتاب رو داخل کیفم گذاشتم......کاگیاما گفت:صب کن تو با این ناخونای بلند بازی میکنی؟گفتم:نه بابااااا اینارو قبل بازی درستش میکنم........هیناتا گفت:با این همه گوشوواره داخل گوششششششششت؟............گفتم:باباااا اینارو قبل بازی درمیارررررررمممممممممم....هیناتا گفت:این همه روووووووووووووو؟...........کاگیاما گفت:راست میگه این همه رو؟.........گفتم:عادت کردم من زودتر میرم باشگاه تا اینارو دربیارم.......هیناتا گفت:چند تا حلقه و دستبند دستت میکنی؟........دیگه خسته شدم و گفتم:انقدر برات مهمه ک من چجوری میگردم؟...........گفت:نه فقط سوال شد برام........کاگیاما گفت:رنگ موهات رو دوست دارم ........هیناتا گفت:اره خوشگله کلش بلونده و پاییناش صورتیه🥺🌸........گفتم:ممنون........هیناتا گفت:خودت موهاتو درست کردی؟........گفتم:اره کارای مدل و آرایش و استایل و اینارو خوب بلدم........کاگیاما دستش رو روی سر هیناتا گذاشت و فشار داد و گفت:بیا موهای اینو درست کن از این حالت دربیاد...........هیناتا گفت:مگههههه خودت چی هستییییی شبیه خون آشاماییییییی.........کاگیاما برگشت و نگاهش کرد گفت:چی گفتی؟.........هیناتا گفت:خون آشامممممممممممممم.............و طبق معمول دعوا شروع شد و به جون هم افتادن.......دست خودم نبود ولی زیر لب گفتم:اگه این خون آشامه پس خون آشاما خیلی جذ***ابن:)........خودمم نفهمیدم چور اینو بلند گفتم ولی دیدم ک کاگیاما و هیناتا با تعجب به من زل زده بودن...............
۴.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.