قسمت دوم پارت 7 💔Angel wings💔پارت 7
شروع به فکر کردن کردم ....یعنی کی هیناتا و کاگیامارو از اونجا انداخته پایین؟ یعنی تقصیر خودشون بوده؟.........وای مغزم کاملا هنگ کرده بود دستام رو روی صورتم قرار دادم سعی کردم بغضی که در گلویم بود رو از بین ببرم....کم کم چشم هایم روی هم رفت و سرم رو روی تخت کاگیاما گذاشتم و با فکر به مسئله اون شب خوابم برد ............یکدفعه با صدای داد یک نفر از خواب پریدم ......کاگیاما رو دیدم که داره داد میزنه و به کنارش نگاه میکنه......چشم هایم را مالیدم و با دقت نگاه کردم و جیغ کشیدم:توبیوووووووووووو.............یکدفعه کاگیاما برگشت و با حالت متعجب من رو نگاه کرد........گفت:چته؟..........گفتم:وووییییی تو بیدار شدیییییییی........یهویی یک تپه موی نارنجی دیدم که از کنار کاگیاما بیرون زد گفتم:شویوووووو........گفت:توقع داشتم بگی کوتوله.......دیدم دست کاگیاما ی کتابه وقتی با دقت نگاه کردم دیدم کتاب منه ..........کتاب من پیش از تو.......گفتم:هیییییی دست توی کیف من کردییییییی؟........گفت:وا خب حوصلم سر رفته بود.........یک لحظه جرقه ای در ذهنم زد و گفتم:دیشب چه اتفاقی افتاد شما .....شما دوتا چرا پایین رو زمین کنار رودخونه آِجین افتاده بودین؟................هیناتا یک لحظه چشم هایش گرد شد و گفت:کجا؟.........کاگیاما گفت:رودخونه آیجین؟.........گفتم:شما یادتون نمیاد؟..............همون لحظه دکتر اومد تو: بالاخره مریض ها بیدار شدن........پس صدای داد و بیداد از این اتاق بود ..........لطفا اروم باشین اینجا بیمارستانه...........گفتم:دکتر چرا اینا چیزی از دیشب یادشون نیست؟.......گفت:نبایدم یادشون باشه با توجه ب ضربه ای ک بهشون خورده اتفاق لحظه ای رو فراموش کردن.......گفتم:اینم از شانس ماست............کاگیاما گفت:چی شده؟..........گفتم:چیزی نیست................دکتر گفت:امروز مرخصن هر کاری میخواین بکنین اصن بپوشین از بیمارستان الان برین بیرون تا اینجا رو با صداتون تخریب نکردین............
۳.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.