تاریکی
تاریکی
پارت 3
از زبان آکوتاگاوا
گین از پشت با یه میله زد تو سر جینکو
سریع از جام بلند شدم و گفتم:چیکار کردی؟؟؟
گین:نترس نمرده
گفتم:خیلی خب...
گین:چرا آوردیش اینجا؟
پوزخندی زدم و گفتم:هه تا اینکه یه چیزی رو بهش ثابت کنم...
گین:کامل تر بگو
جینکو رو با راشومون برداشتم و در حالی که خودم سر جام بودم و فقط راشومون و جینکو رو به سمت اتاق برده بودم گفتم:میخوام کاری کنم که جینکو به دوستاش اعتماد نکنه...از دستشون ناراحت باشه...و اینطوری قدرتش کم میشه و خیلی راحت از بین ببرمش
گین:اوه...راستش دلم براش سوخت...بیچاره بدبخت
گفتم:هه اون دشمنه منه بعد تو دلش براش میسوزه؟
گین:آخه این حد از بدبختی دیگه خیلی بده*به تمسخر
گفتم:اوه راست میگی*به تمسخر
از زبان آتسوشی
*صبح روز بعد
با درد از خواب بیدار شدم...درد سرم بود
از روی تخت بلند شدم نشستم...دستم رو گذاشتم رو سرم و گفتم:آخخخ
که یهو یه صدایی اومد: ببخشید بابت دیشب
آکوتاگاوا بود
گفتم:دهنت رو ببند
آکوتاگاوا:خیلی خب آروم باش
گفتم:میخوام برم
+باشه میزارم بری ولی الان باید استراحت کنی
_ولم کن
+چرا اینجوری میکنی...من قصد ندارم اذیتت کنم
_آره معلومه
+اون کار گین بود
_باش...
+قبول کردی که اینجا بمونی؟
_نه
+ای بابا...
پارت 3
از زبان آکوتاگاوا
گین از پشت با یه میله زد تو سر جینکو
سریع از جام بلند شدم و گفتم:چیکار کردی؟؟؟
گین:نترس نمرده
گفتم:خیلی خب...
گین:چرا آوردیش اینجا؟
پوزخندی زدم و گفتم:هه تا اینکه یه چیزی رو بهش ثابت کنم...
گین:کامل تر بگو
جینکو رو با راشومون برداشتم و در حالی که خودم سر جام بودم و فقط راشومون و جینکو رو به سمت اتاق برده بودم گفتم:میخوام کاری کنم که جینکو به دوستاش اعتماد نکنه...از دستشون ناراحت باشه...و اینطوری قدرتش کم میشه و خیلی راحت از بین ببرمش
گین:اوه...راستش دلم براش سوخت...بیچاره بدبخت
گفتم:هه اون دشمنه منه بعد تو دلش براش میسوزه؟
گین:آخه این حد از بدبختی دیگه خیلی بده*به تمسخر
گفتم:اوه راست میگی*به تمسخر
از زبان آتسوشی
*صبح روز بعد
با درد از خواب بیدار شدم...درد سرم بود
از روی تخت بلند شدم نشستم...دستم رو گذاشتم رو سرم و گفتم:آخخخ
که یهو یه صدایی اومد: ببخشید بابت دیشب
آکوتاگاوا بود
گفتم:دهنت رو ببند
آکوتاگاوا:خیلی خب آروم باش
گفتم:میخوام برم
+باشه میزارم بری ولی الان باید استراحت کنی
_ولم کن
+چرا اینجوری میکنی...من قصد ندارم اذیتت کنم
_آره معلومه
+اون کار گین بود
_باش...
+قبول کردی که اینجا بمونی؟
_نه
+ای بابا...
۴۴۰
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.