برده عشق
برده عشق
P²
تعطیلات عید شروع شده بود..دوس داشتم برم 'لو مان' دیدن خانواده ام..اما فک کنم نمیشه..
خب به هرحال..
دیر وقت شب شده بود..تو اتاق تنها بودم که تانیا هم اومد..
کنارم ايستاد و دستاش رو روی شونه ام گذاشت..
تانیا: میگم عید رو میری دیدن بابا مامانت
الیزه: نمیدونم..توچه میری؟
تانیا: آره..دیگه ۲ساله ندیدمشون یه سر میزنم و دوباره برمیگردم..
الیزه: کاش میشد منم میرفتم
تانیا: اگه بخوای میتونی
دستاش رو از روی شونه ام برداشتم و به سمت تختم رفتم..روی تخت دراز کشیدم و ملافه رو هم روم کشیدم.
الیزه: دیر وقته نمیخوای بخوابی؟
تانیا: دوش بگیرم میخوابم..شب خوش.
الیزه: شب خوش..
تانیا رفت حموم و منم تو اتاق پُر از افکارم موندم..
دوس داشتم برم 'لو مان' اما هزینه راهم زیاد میشد..اگه نرم مطمئنم بابا مامانم ازم ناراحت میشن..
دانشگاه به مدت ¹ماه تعطیله..واسه منم فرصت خوبیه تا بیتونم دیدن مامان بابام برم..اما تنها ترسم از هزینه سفرمه..
'لو مان" و پاریس باهم خیلی فاصله داره..و مطمئنم هزینه سفر هم واسه عید بیشتر از قبل شده پس الان باید سفر به 'لو مان' رو از ذهنم بيرون کنم..چون هیچ جوریه امکانش نیس..
به پهلو چپ خوابیدم..تا بیتونم از پنجره بیرون رو تماشا کنم..
ستاره ها تو آسمون تاریک شب بیشتر میدرخشید..
تانیا بعدی ⁵مین از حموم بیرون اومد..روی تخت نشستم چون اون برگه ذهنم رو درگیر کرده بود..
الیزه: میگم تانیا اون برگه تو کمد مال توئه..
تانیا: کدوم؟؟
الیزه: همون که روش نمیدونم چی نوشته بود سیموفل،آسترومیل،نیفتوفا..نمیدونم یچیزی بود..خودت نگاه..
تانیا از طرز صحبتم خنده اش گرفت
تانیا: داری چی میگی...سیموفل،آسترومیل،نیفتوفا..چیه؟؟!
الیزه: کمد رو نگاه کنار کتابامه..
به کمد نگاهی انداخت که برگه رو دید..تو دستش گرفت و رو تختش نشست..
تانیا: همينو میگی؟
الیزه: آره آره
تانیا:میشه "سلنوفیل،آستروفیل،نیکتوفیل"
سلنوفیل؛یعنی کسی که عاشق ماه است.
آستروفیل؛یعنی کسی که عاشق ستارگان است.
و نیکتوفیل؛یعنی کسی که عاشق شب است.
الان تو کدومی؟؟
الیزه: قبل از اینکه جواب سؤالت رو بدم بزار بپرسم..تو اینارو از کجا میدونی؟
لبخند تلخی رو لب های خندونش نشست
تانیا: اینو اون واسم نوشته بود..این تنها چیزیه که ازش واسم مونده..تنها چیز..
از صحبت درمورد اون همیشه میترسید..اما دوباره واسه من مجبور شد به یاد بیاریش..
از روی تختم بلند شدم..و کنارش نشستم..دستم رو روی پشتش کشیدم و بعدش دوری بازوش حلقه کردم..
سرش رو آروم روی شونه ام گذاشت..
الیزه: م..من معذرت میخوام..
تانیا: اشکال نداره..تو نمیدونستی..
الیزه: نیکتوفیل..عاشق شبم..
تانیا: آستروفیل..
الیزه: یچی بگم پس اگه من نباشم تو نمی درخشی..
تانیا: شاید..اونم نیکتوفیل بود..اینو واسم نوشته بود میخواست از همه بپرسم..
الیزه: این حرف رو واسه اینکه بخندی گفتم..
تانیا: میدونم..
الیزه: نگران نباش..یکی بهتر از اون وارد زندگیت میشه..
تانیا: دارم سعی میکنم فراموشش کنم..
الیزه: امیدوارم بیتونی
تانیا: امیدوارم..
دوباره برگشتم به تختم..
دراز کشیدم و درحال که ملافه رو میکشیدم گفتم
الیزه: خوابیدی چراغ هارو خاموش کن..
تانیا: باشه..
چشمام رو بستم..خواب شیرینِ باعث شد تا نخوام بازش کنم.
غلط املایی بود معذرت 💫
نظرتون🥲💖
فک کنم اینو بد مینویسم چون ازش کم حمایت میشه🙂
P²
تعطیلات عید شروع شده بود..دوس داشتم برم 'لو مان' دیدن خانواده ام..اما فک کنم نمیشه..
خب به هرحال..
دیر وقت شب شده بود..تو اتاق تنها بودم که تانیا هم اومد..
کنارم ايستاد و دستاش رو روی شونه ام گذاشت..
تانیا: میگم عید رو میری دیدن بابا مامانت
الیزه: نمیدونم..توچه میری؟
تانیا: آره..دیگه ۲ساله ندیدمشون یه سر میزنم و دوباره برمیگردم..
الیزه: کاش میشد منم میرفتم
تانیا: اگه بخوای میتونی
دستاش رو از روی شونه ام برداشتم و به سمت تختم رفتم..روی تخت دراز کشیدم و ملافه رو هم روم کشیدم.
الیزه: دیر وقته نمیخوای بخوابی؟
تانیا: دوش بگیرم میخوابم..شب خوش.
الیزه: شب خوش..
تانیا رفت حموم و منم تو اتاق پُر از افکارم موندم..
دوس داشتم برم 'لو مان' اما هزینه راهم زیاد میشد..اگه نرم مطمئنم بابا مامانم ازم ناراحت میشن..
دانشگاه به مدت ¹ماه تعطیله..واسه منم فرصت خوبیه تا بیتونم دیدن مامان بابام برم..اما تنها ترسم از هزینه سفرمه..
'لو مان" و پاریس باهم خیلی فاصله داره..و مطمئنم هزینه سفر هم واسه عید بیشتر از قبل شده پس الان باید سفر به 'لو مان' رو از ذهنم بيرون کنم..چون هیچ جوریه امکانش نیس..
به پهلو چپ خوابیدم..تا بیتونم از پنجره بیرون رو تماشا کنم..
ستاره ها تو آسمون تاریک شب بیشتر میدرخشید..
تانیا بعدی ⁵مین از حموم بیرون اومد..روی تخت نشستم چون اون برگه ذهنم رو درگیر کرده بود..
الیزه: میگم تانیا اون برگه تو کمد مال توئه..
تانیا: کدوم؟؟
الیزه: همون که روش نمیدونم چی نوشته بود سیموفل،آسترومیل،نیفتوفا..نمیدونم یچیزی بود..خودت نگاه..
تانیا از طرز صحبتم خنده اش گرفت
تانیا: داری چی میگی...سیموفل،آسترومیل،نیفتوفا..چیه؟؟!
الیزه: کمد رو نگاه کنار کتابامه..
به کمد نگاهی انداخت که برگه رو دید..تو دستش گرفت و رو تختش نشست..
تانیا: همينو میگی؟
الیزه: آره آره
تانیا:میشه "سلنوفیل،آستروفیل،نیکتوفیل"
سلنوفیل؛یعنی کسی که عاشق ماه است.
آستروفیل؛یعنی کسی که عاشق ستارگان است.
و نیکتوفیل؛یعنی کسی که عاشق شب است.
الان تو کدومی؟؟
الیزه: قبل از اینکه جواب سؤالت رو بدم بزار بپرسم..تو اینارو از کجا میدونی؟
لبخند تلخی رو لب های خندونش نشست
تانیا: اینو اون واسم نوشته بود..این تنها چیزیه که ازش واسم مونده..تنها چیز..
از صحبت درمورد اون همیشه میترسید..اما دوباره واسه من مجبور شد به یاد بیاریش..
از روی تختم بلند شدم..و کنارش نشستم..دستم رو روی پشتش کشیدم و بعدش دوری بازوش حلقه کردم..
سرش رو آروم روی شونه ام گذاشت..
الیزه: م..من معذرت میخوام..
تانیا: اشکال نداره..تو نمیدونستی..
الیزه: نیکتوفیل..عاشق شبم..
تانیا: آستروفیل..
الیزه: یچی بگم پس اگه من نباشم تو نمی درخشی..
تانیا: شاید..اونم نیکتوفیل بود..اینو واسم نوشته بود میخواست از همه بپرسم..
الیزه: این حرف رو واسه اینکه بخندی گفتم..
تانیا: میدونم..
الیزه: نگران نباش..یکی بهتر از اون وارد زندگیت میشه..
تانیا: دارم سعی میکنم فراموشش کنم..
الیزه: امیدوارم بیتونی
تانیا: امیدوارم..
دوباره برگشتم به تختم..
دراز کشیدم و درحال که ملافه رو میکشیدم گفتم
الیزه: خوابیدی چراغ هارو خاموش کن..
تانیا: باشه..
چشمام رو بستم..خواب شیرینِ باعث شد تا نخوام بازش کنم.
غلط املایی بود معذرت 💫
نظرتون🥲💖
فک کنم اینو بد مینویسم چون ازش کم حمایت میشه🙂
۶۰.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.