part ¹
part ¹
_چی؟معلومه چی میگی
_چاره ی دیگه ای نداریم...
+خودم یه جوری حلش میکنم،تو جایی نمیری
_ساکت شو...گفتم من میرم..*تلفن رو قطع میکنه
+*با عصبانیت شروع میکنه به گفتن کلماتش...دختره ی ع*و*ض*ی...خدمتکارش لیوان اب رو میاره و سعی میکنه با کلماتش ارومش کنه
#لطفا یه لیوان اب بخورید مطمئنم همه چی درست میشه قربان...
+نگاهی به خدمتکار و لیوان اب میندازه...از عصبانیت زیاد لیوان رو روی زمین میندازه و از دفتر کارش بیرون میره...
ویو ا.ت
_با خواهرش سوار اسب مخصوصشون میشن و بدون مقصد شروع به تازیدن میکنن و حرفاش و با خودش تکرار میکنه...._نمیتونم بزارم بلایی که سر مادر اومد سر پدر هم بیاد...پسر گستاخ فکر کرده میتونه تمام کار هارو به دوش بکشه...انگار نه انگار منم از این خاندانم...اسبش رو کنار رودخانه ای میبندن و لب رودخانه کفش هاشونو در میارن و لباس هاشونو بالا میگیرن و پاهاشونو داخل اب میزارن...
_باید کمی اروم باشم...همونطور که پاهاش داخل اب هست زیر نور خورشید دراز میکشه و به خواهرش زل میزنه...
وقتی بر میگرده خونه با نا مادرش مواجع میشه زیین پشت شیشین پنهان میشه و ا.ت با بی محلی به نا مادریش دست خواهرش و میگیره و به سمت اتاقشون میره...
_باید پولشو جور کنم...
&ولی...اون پول خیلی زیاده...
_دستی به سر خواهرش میکشه و میگه...مبدونم:)ولی باید تورو از دست نا مادری نجات بدم درسته:»؟
&لبخندی میزنه و سرش و یه نشانه ی تایید تکون میده...
_حالا برو بخواب:)
&میشه پیش تو بخوابم...اون کمد...
_نمبخوام راجبش بشنوم پس بخواب کنارم🙂
(پایان پارت یک)
_چی؟معلومه چی میگی
_چاره ی دیگه ای نداریم...
+خودم یه جوری حلش میکنم،تو جایی نمیری
_ساکت شو...گفتم من میرم..*تلفن رو قطع میکنه
+*با عصبانیت شروع میکنه به گفتن کلماتش...دختره ی ع*و*ض*ی...خدمتکارش لیوان اب رو میاره و سعی میکنه با کلماتش ارومش کنه
#لطفا یه لیوان اب بخورید مطمئنم همه چی درست میشه قربان...
+نگاهی به خدمتکار و لیوان اب میندازه...از عصبانیت زیاد لیوان رو روی زمین میندازه و از دفتر کارش بیرون میره...
ویو ا.ت
_با خواهرش سوار اسب مخصوصشون میشن و بدون مقصد شروع به تازیدن میکنن و حرفاش و با خودش تکرار میکنه...._نمیتونم بزارم بلایی که سر مادر اومد سر پدر هم بیاد...پسر گستاخ فکر کرده میتونه تمام کار هارو به دوش بکشه...انگار نه انگار منم از این خاندانم...اسبش رو کنار رودخانه ای میبندن و لب رودخانه کفش هاشونو در میارن و لباس هاشونو بالا میگیرن و پاهاشونو داخل اب میزارن...
_باید کمی اروم باشم...همونطور که پاهاش داخل اب هست زیر نور خورشید دراز میکشه و به خواهرش زل میزنه...
وقتی بر میگرده خونه با نا مادرش مواجع میشه زیین پشت شیشین پنهان میشه و ا.ت با بی محلی به نا مادریش دست خواهرش و میگیره و به سمت اتاقشون میره...
_باید پولشو جور کنم...
&ولی...اون پول خیلی زیاده...
_دستی به سر خواهرش میکشه و میگه...مبدونم:)ولی باید تورو از دست نا مادری نجات بدم درسته:»؟
&لبخندی میزنه و سرش و یه نشانه ی تایید تکون میده...
_حالا برو بخواب:)
&میشه پیش تو بخوابم...اون کمد...
_نمبخوام راجبش بشنوم پس بخواب کنارم🙂
(پایان پارت یک)
۱.۵k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.