وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
وانشات"عاشق بودن جرم نیست"
pt: 10
تهیونگ سریع اومد تو اتاق من رفتم زیر پتو
تهیونگ: ا.ت کجاست*داد
شوگا: اون توی اتاقه*داد
تهیونگ: ا.ت بیا بیرون*داد
از ترس میلرزیدم ولی از زیر پتو اومدم بیرون دویدم سمت تهیونگ و پریدم بغلش
تهیونگ: ببخشید من دیگه اینکارو نمیکنم
ا.ت: اون اتفاق رو ولش کن دلم واسه بغل گرم و نرمت تنگ شده بود
تهیونگ: منم
از بغلش در اومدم اون لبمو بوسید منم همراهیش کردم بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
ا.ت: فردا لباستونو پس میدم
شوگا: اشکال نداره واسه خودت
تهیونگ: ممنون که مواظب ا.ت بودی
ا.ت: خدافز
تهیونگ: خدافز
شوگا: خدانگهدارتون
رفتیم خونه توی ماشین هیچ حرفی با هم نمیزدیم
رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم که تهیونگ اومد تو
تهیونگ: بیبی شانس داشتی تنبیهت نکردم
ا.ت: کاش میکردی
تهیونگ: پس میخوای
ا.ت: ن... نه گوه خوردم
خواستم فرار کنم که رستمو گرفت خیلی محکم دستمو گرفت دردم اومد
ا.ت: ولم کن*داد
تهیونگ: نچ
لبمو بوسید خواستم ازش جدا شم ولی نمیتونستم
مجبور همراهیش کردم
منو انداخت رو تخت لباسمو در آورد دیکشو کرد توم خیلی دیدم اومد محکم میکوبید
ا.ت: آییی یواش
تهیونگ: نچ
ا.ت: آخه درد دارهههههههههه
تهیونگ : میتونستی نری پیش اون پسره
لبمو بوسیدو دیکشو در آورد رفتم حموم از حموم اومدم بیرون بعد من تهیونگ.......................
روی تخت دراز کشیده بودم تهیونگ اومد کنارم دراز کشید و بغلم کرد تو بغلش خوابم برد
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
فردا که از خواب بیدار شدم شکمم درد میکرد تهیونگ بیدار شد
تهیونگ: چیشده؟
ا.ت: هیچی یکم شکمم درد میکنه
تهیونگ: وایسا یه کیسه آب گرم برات بیارم
ا.ت: باش آییییی
تهیونگ کیسه آب گرم رو گذاشت رو شکمم بهتر شد
تهیونگ: بهتری
ا.ت: اره
بلند شدم رفتم دستشویی دست و سورتمو شستم و اومدم بیرون یه لباس پوشیدم رفتم پایین بعد صبحانه رفتم بالا یونیفرممو پوشیدم
کفشامو پوشیدم و رفتم پایین سوار ماشین شدم که تهیونگ هم اومد
ادامه دارد
pt: 10
تهیونگ سریع اومد تو اتاق من رفتم زیر پتو
تهیونگ: ا.ت کجاست*داد
شوگا: اون توی اتاقه*داد
تهیونگ: ا.ت بیا بیرون*داد
از ترس میلرزیدم ولی از زیر پتو اومدم بیرون دویدم سمت تهیونگ و پریدم بغلش
تهیونگ: ببخشید من دیگه اینکارو نمیکنم
ا.ت: اون اتفاق رو ولش کن دلم واسه بغل گرم و نرمت تنگ شده بود
تهیونگ: منم
از بغلش در اومدم اون لبمو بوسید منم همراهیش کردم بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
ا.ت: فردا لباستونو پس میدم
شوگا: اشکال نداره واسه خودت
تهیونگ: ممنون که مواظب ا.ت بودی
ا.ت: خدافز
تهیونگ: خدافز
شوگا: خدانگهدارتون
رفتیم خونه توی ماشین هیچ حرفی با هم نمیزدیم
رفتم بالا تو اتاق لباسامو عوض کردم که تهیونگ اومد تو
تهیونگ: بیبی شانس داشتی تنبیهت نکردم
ا.ت: کاش میکردی
تهیونگ: پس میخوای
ا.ت: ن... نه گوه خوردم
خواستم فرار کنم که رستمو گرفت خیلی محکم دستمو گرفت دردم اومد
ا.ت: ولم کن*داد
تهیونگ: نچ
لبمو بوسید خواستم ازش جدا شم ولی نمیتونستم
مجبور همراهیش کردم
منو انداخت رو تخت لباسمو در آورد دیکشو کرد توم خیلی دیدم اومد محکم میکوبید
ا.ت: آییی یواش
تهیونگ: نچ
ا.ت: آخه درد دارهههههههههه
تهیونگ : میتونستی نری پیش اون پسره
لبمو بوسیدو دیکشو در آورد رفتم حموم از حموم اومدم بیرون بعد من تهیونگ.......................
روی تخت دراز کشیده بودم تهیونگ اومد کنارم دراز کشید و بغلم کرد تو بغلش خوابم برد
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
z
فردا که از خواب بیدار شدم شکمم درد میکرد تهیونگ بیدار شد
تهیونگ: چیشده؟
ا.ت: هیچی یکم شکمم درد میکنه
تهیونگ: وایسا یه کیسه آب گرم برات بیارم
ا.ت: باش آییییی
تهیونگ کیسه آب گرم رو گذاشت رو شکمم بهتر شد
تهیونگ: بهتری
ا.ت: اره
بلند شدم رفتم دستشویی دست و سورتمو شستم و اومدم بیرون یه لباس پوشیدم رفتم پایین بعد صبحانه رفتم بالا یونیفرممو پوشیدم
کفشامو پوشیدم و رفتم پایین سوار ماشین شدم که تهیونگ هم اومد
ادامه دارد
۵۹.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.