part ❷❼
#part_❷❼
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
پریسا : چی مرگته!؟ ول کن بابام ... من میرم دنبالم نیا میخوام تنها باشم
پرنیا : کی اصلا خواست بیاد دنبالت 🙄
Amin :
حامیم نشسته بود آشپز خونه مشغول گوشی بود که رفتم سمتش میخواستم یه چیزی رو بهش بگم ولی میترسیدم که عصبی بشه ولی خوب الان منم حق دارم عاشق باشم هر آدمی حق عاشق شدن رو داره...
امین : حامیم
حامیم : جانم
امین : میخوام یه چیزی رو بهت بگم قول بده عصبی نشی
حامیم : باش قول
امین : میگم میخوام این قصه رو تموم کنم
حامیم : کدوم ماجرا
امین : ای بابام همون پریسا و پرنیا رو دیگ
حامیم : اون که تموم شده رفته
امین : میخوام احساساتم رو بهش بگم دیگ خسته شدم از قایم کردن
حامیم : اصلا این کارو نکن
امین : چرا؟
حامیم : حالا خود دانی دوس داشتی بگو من دخالت نمیکنم زندگیه خودته
امین : اوک، حامیم کارم نداری میخوام برم یکم دور بزنم
حامیم : ن، ولی کجا؟!
امین : گفتم که میخوام برم دور بزنم
حامیم : باش خدافض
امین : فعلا...
از خونه زدم بیرون گوشیمو باز کردم سوار ماشین شدم رفتم
عجب حرکتی زدم اون روزه اولی که پریسا و پرنیا رو دیدم 😂 خوب... ببینم لوکیشن کجا میبره منو!؟
اها خوب شد یادم افتاد بزا تا نرسیدم دستگاهی که به ماشینش وصل کردم و صداشو روشن کنم البته اگ ماشین باش ... صدارو روشن کردم....
Parisa:
فک کنم یه دو سه ساعتی گذشته بود که از پیش پرنیا رفتم همینجوری به پرنیا فک میکردم که یاد حرفش افتادم...« منم فک میکردم که قراره یا هم ازدواج کنین».
ینی من با امین! اصلا نمیتونم تصور کنم 😂 من با امین! اون کجا من کجا!
اون خواننده ای به ان بزرگی ولی من یه طراح سادم که فقط بلدم نقاشی خواننده ها رو بکشم
خیلی ناراحتم که با امینو بچه ها این کارو کردم ولی چیکا کنم مجبور بودم اگ این کارو نمیکردم... ممکن بود.... هعی ولی کن پریسا چقد حرف میزنم.... رفتم به یه جای آروم از ماشین پیاده شدم نشستم زمین خیلی سرم درد میکرد اخ یه آدم چقد میتونه انقد عاشق یه نفر باش که شب و روز ارامش نداره!
Armin :
آرش یه دیقه بیا اینجا دیگ همش سرت تو گوشیم اصن تو اون گوشی چ خبره که فقط داری میخندی؟
آرش : ب تو چه
آرمین : عه اینطوریه!
آرش : هوم..، تا ن اینطوری نیس منظورم اینه ک دارم به یه فیلم خنده دار نگا میکنم بخاطر همین
آرمین : ها اوک
آرش : هوف ن
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
پریسا : چی مرگته!؟ ول کن بابام ... من میرم دنبالم نیا میخوام تنها باشم
پرنیا : کی اصلا خواست بیاد دنبالت 🙄
Amin :
حامیم نشسته بود آشپز خونه مشغول گوشی بود که رفتم سمتش میخواستم یه چیزی رو بهش بگم ولی میترسیدم که عصبی بشه ولی خوب الان منم حق دارم عاشق باشم هر آدمی حق عاشق شدن رو داره...
امین : حامیم
حامیم : جانم
امین : میخوام یه چیزی رو بهت بگم قول بده عصبی نشی
حامیم : باش قول
امین : میگم میخوام این قصه رو تموم کنم
حامیم : کدوم ماجرا
امین : ای بابام همون پریسا و پرنیا رو دیگ
حامیم : اون که تموم شده رفته
امین : میخوام احساساتم رو بهش بگم دیگ خسته شدم از قایم کردن
حامیم : اصلا این کارو نکن
امین : چرا؟
حامیم : حالا خود دانی دوس داشتی بگو من دخالت نمیکنم زندگیه خودته
امین : اوک، حامیم کارم نداری میخوام برم یکم دور بزنم
حامیم : ن، ولی کجا؟!
امین : گفتم که میخوام برم دور بزنم
حامیم : باش خدافض
امین : فعلا...
از خونه زدم بیرون گوشیمو باز کردم سوار ماشین شدم رفتم
عجب حرکتی زدم اون روزه اولی که پریسا و پرنیا رو دیدم 😂 خوب... ببینم لوکیشن کجا میبره منو!؟
اها خوب شد یادم افتاد بزا تا نرسیدم دستگاهی که به ماشینش وصل کردم و صداشو روشن کنم البته اگ ماشین باش ... صدارو روشن کردم....
Parisa:
فک کنم یه دو سه ساعتی گذشته بود که از پیش پرنیا رفتم همینجوری به پرنیا فک میکردم که یاد حرفش افتادم...« منم فک میکردم که قراره یا هم ازدواج کنین».
ینی من با امین! اصلا نمیتونم تصور کنم 😂 من با امین! اون کجا من کجا!
اون خواننده ای به ان بزرگی ولی من یه طراح سادم که فقط بلدم نقاشی خواننده ها رو بکشم
خیلی ناراحتم که با امینو بچه ها این کارو کردم ولی چیکا کنم مجبور بودم اگ این کارو نمیکردم... ممکن بود.... هعی ولی کن پریسا چقد حرف میزنم.... رفتم به یه جای آروم از ماشین پیاده شدم نشستم زمین خیلی سرم درد میکرد اخ یه آدم چقد میتونه انقد عاشق یه نفر باش که شب و روز ارامش نداره!
Armin :
آرش یه دیقه بیا اینجا دیگ همش سرت تو گوشیم اصن تو اون گوشی چ خبره که فقط داری میخندی؟
آرش : ب تو چه
آرمین : عه اینطوریه!
آرش : هوم..، تا ن اینطوری نیس منظورم اینه ک دارم به یه فیلم خنده دار نگا میکنم بخاطر همین
آرمین : ها اوک
آرش : هوف ن
۵.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲