part ❷❾
#part_❷❾
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
قطع کن اومدم پنج دیقه ای
علی : اوکی وایسادم اینجا زود بیا قرار دارم
یونا : باش، تماسو قطع کردم چ قراری داشت؟ نکنه با اون دختره ک عاشقش شده! دوباره زنگ زدم ب علی.... جواب داد
علی : باز چی شده؟
یونا : علی من نمیام کاری برام پیش اومد فعلا
علی : ب...
یونا : بدون اینکه ببینم چی میگه تماسو قطع کردم ...
Ali :
الو! یونا یونا میشنوی؟
لعنتی تماسو قطع کرده مردمم داداش دارن منم داداش دارم 🗿... داداش مو ببین بدون اینکه ببینه من حالم خوبه تماسو قطع کرد نذاشت حرفمو بزنم 😐
حالا ولش ای وای دیرم شده باید زود برسم کافه
Amin :
با حرفایی ک شنیدم فهمیدم که اونم عاشقمه! خوب پس چرا بهش نمیگم مطمئنم اونم میگه که دوسم داره آره مطمئنم باید زود برسم ولی ماشینو کجا پارک کنم نفهمه؟
وای رسیدم.... آروم آروم میرفتم سمتش به نظرم از کاری ک کرده بود ناراحت بود!...
Parisa:
فک کردم ی نفر داره از پشت میاد! سرمو برگردوندم کسی نبود فکرای الکی کرده بودم 🙄
سرمو برگردوندم با چیزی ک دیدم تعجب کردم! ی نفر افتاده بود زمین حتما صدای اون بود راستش خیلی ترسیدم رفتم سمتش با چیزی ک دیدم تعجب کردم آخ چطور ممکنه!!!
این ک امینه! اصن اینجا چیکار میکنه؟ کلی سوال تو ذهنم بود بهش نزدیک شدم دیدم داره از سرش خون داره میاد!
رفتم سریع از ماشین چیزایی اوردم ک بزارم سرش خون نیاد..
پریسا : امین امینننن تو رو خدا چشماتو وا کن ( با گریه)
لطفا تنهام نزار لطفا من من... ولش کن پریسا الان وقت این حرف نیس باید زود ببرمش بیمارستان
گرفتم بغلم ...چقدم سنگین بود امینو گذاشتم پشت و خودم جلو نشستم نیم ساعت بعد رسیدیم بیمارستان
کمک کنید ( با داد)
دکتر : خانوم رسیدیم چطور پیش اومد؟
پریسا : نمیدونم ی نگاهی کردم دیدم از سرش خون داره میاد آوردم اینجا
دکتر : چیزی نشده فقط فک کنم سرش ی چیزی خورده
پریسا : مثلا چه چیزی؟
دکتر : مثلا چوب، شیشه و این چیزا
پریسا : آها، ببخشید آقای دکتر چقد طول میکشه تا بخیشو ببندید؟
دکتر : یه نیم ساعتی زمان میبره
پریسا : ممنون پس من همینجا منتظرم
دکتر : باشه
پریسا : دکتر ک رفت همراهش رفتم ببینم امینو
9 : 30
نیم ساعت گذشت و دکتر بخیه امینو بست
پریسا : خیلی ممنونم آقای دکتر
دکتر : ن بابام این چه حرفیه وظیفمونه
پریسا : بازم ممنون
فقط آقای دکتر
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
قطع کن اومدم پنج دیقه ای
علی : اوکی وایسادم اینجا زود بیا قرار دارم
یونا : باش، تماسو قطع کردم چ قراری داشت؟ نکنه با اون دختره ک عاشقش شده! دوباره زنگ زدم ب علی.... جواب داد
علی : باز چی شده؟
یونا : علی من نمیام کاری برام پیش اومد فعلا
علی : ب...
یونا : بدون اینکه ببینم چی میگه تماسو قطع کردم ...
Ali :
الو! یونا یونا میشنوی؟
لعنتی تماسو قطع کرده مردمم داداش دارن منم داداش دارم 🗿... داداش مو ببین بدون اینکه ببینه من حالم خوبه تماسو قطع کرد نذاشت حرفمو بزنم 😐
حالا ولش ای وای دیرم شده باید زود برسم کافه
Amin :
با حرفایی ک شنیدم فهمیدم که اونم عاشقمه! خوب پس چرا بهش نمیگم مطمئنم اونم میگه که دوسم داره آره مطمئنم باید زود برسم ولی ماشینو کجا پارک کنم نفهمه؟
وای رسیدم.... آروم آروم میرفتم سمتش به نظرم از کاری ک کرده بود ناراحت بود!...
Parisa:
فک کردم ی نفر داره از پشت میاد! سرمو برگردوندم کسی نبود فکرای الکی کرده بودم 🙄
سرمو برگردوندم با چیزی ک دیدم تعجب کردم! ی نفر افتاده بود زمین حتما صدای اون بود راستش خیلی ترسیدم رفتم سمتش با چیزی ک دیدم تعجب کردم آخ چطور ممکنه!!!
این ک امینه! اصن اینجا چیکار میکنه؟ کلی سوال تو ذهنم بود بهش نزدیک شدم دیدم داره از سرش خون داره میاد!
رفتم سریع از ماشین چیزایی اوردم ک بزارم سرش خون نیاد..
پریسا : امین امینننن تو رو خدا چشماتو وا کن ( با گریه)
لطفا تنهام نزار لطفا من من... ولش کن پریسا الان وقت این حرف نیس باید زود ببرمش بیمارستان
گرفتم بغلم ...چقدم سنگین بود امینو گذاشتم پشت و خودم جلو نشستم نیم ساعت بعد رسیدیم بیمارستان
کمک کنید ( با داد)
دکتر : خانوم رسیدیم چطور پیش اومد؟
پریسا : نمیدونم ی نگاهی کردم دیدم از سرش خون داره میاد آوردم اینجا
دکتر : چیزی نشده فقط فک کنم سرش ی چیزی خورده
پریسا : مثلا چه چیزی؟
دکتر : مثلا چوب، شیشه و این چیزا
پریسا : آها، ببخشید آقای دکتر چقد طول میکشه تا بخیشو ببندید؟
دکتر : یه نیم ساعتی زمان میبره
پریسا : ممنون پس من همینجا منتظرم
دکتر : باشه
پریسا : دکتر ک رفت همراهش رفتم ببینم امینو
9 : 30
نیم ساعت گذشت و دکتر بخیه امینو بست
پریسا : خیلی ممنونم آقای دکتر
دکتر : ن بابام این چه حرفیه وظیفمونه
پریسا : بازم ممنون
فقط آقای دکتر
۳.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲