ویو کوک
ویو کوک
رفتیم داخل انبار
جیمین رفت بالا سر ات و با نگاه های تاسف اور بهم نگاه کرد
جیمین: حداقل میتونستی اروم تر انجام بدی اون دختره ببین بدنشو چیکار کردی
کوک: دختر یا پسر فرقی نداره برام مهم نیست چی میشه
جیمین: خب بریم پانسمانش کنم
کوک: لازم نکرده اینطوری قشنگ تره
جیمین: چیش قشنگه
کوک: اینکه به کبودی هاش نگاه کنه یاد شکنجه هام بیوفته دیگه فکر سرپیچی از دستورام و نداشته باش
جیمین: اصلا من چرا با تو دوست شدم مدتیکه سادیسمییی( با حالت تمسخر امیز و داد)
کوک: نمیدونم... مهم نیست پانسمانش کن
جیمین: خب ببرش سمت اتاق مهمون
کوک: چیییی عمرا
جیمین: برده خودته برده من نیست که
کوک: من هیچوقت همچین کاری نکردم و نمیکنم
جیمین: زر نزن زود باش
کوک: اوفف باشه
بدن ظریفش و تو بغلم گرفتم و بردمش تو اتاق جیمین اول پهلوش و بعد دستاشو و بعد پاهاشو پانسمان کرد
جیمین: سرشو کج کن
کوک: باشه
اروم سرشو کج کردم تا سرشو پانسمان کنه
ویو ات
سرم درد گرفت چشمامو باز کردم و وقتی دیدم دارم پانسمانم میکنن سریع بستم کارش خیلی طول کشید طوری کت هم من هم کوک حوصلمون سر رفته بود و شروع کرد با بازی کردن با موهام
جیمین: چیکار میکنی
سریع دستشو از موهام برد بیرون
کوک: ه.. هیچی
جیمین: خب عجیبه تا الان بیدار نشده بیدارش کن
که یهو یخ زدم
کوک بت موش اب کشیده شدنم پوزخند زد
جیمین: چرا اینجوری؟ با خنده
کوک: پوزخند ات حالا که پانسمان شدی برو سر کارت
رفتیم داخل انبار
جیمین رفت بالا سر ات و با نگاه های تاسف اور بهم نگاه کرد
جیمین: حداقل میتونستی اروم تر انجام بدی اون دختره ببین بدنشو چیکار کردی
کوک: دختر یا پسر فرقی نداره برام مهم نیست چی میشه
جیمین: خب بریم پانسمانش کنم
کوک: لازم نکرده اینطوری قشنگ تره
جیمین: چیش قشنگه
کوک: اینکه به کبودی هاش نگاه کنه یاد شکنجه هام بیوفته دیگه فکر سرپیچی از دستورام و نداشته باش
جیمین: اصلا من چرا با تو دوست شدم مدتیکه سادیسمییی( با حالت تمسخر امیز و داد)
کوک: نمیدونم... مهم نیست پانسمانش کن
جیمین: خب ببرش سمت اتاق مهمون
کوک: چیییی عمرا
جیمین: برده خودته برده من نیست که
کوک: من هیچوقت همچین کاری نکردم و نمیکنم
جیمین: زر نزن زود باش
کوک: اوفف باشه
بدن ظریفش و تو بغلم گرفتم و بردمش تو اتاق جیمین اول پهلوش و بعد دستاشو و بعد پاهاشو پانسمان کرد
جیمین: سرشو کج کن
کوک: باشه
اروم سرشو کج کردم تا سرشو پانسمان کنه
ویو ات
سرم درد گرفت چشمامو باز کردم و وقتی دیدم دارم پانسمانم میکنن سریع بستم کارش خیلی طول کشید طوری کت هم من هم کوک حوصلمون سر رفته بود و شروع کرد با بازی کردن با موهام
جیمین: چیکار میکنی
سریع دستشو از موهام برد بیرون
کوک: ه.. هیچی
جیمین: خب عجیبه تا الان بیدار نشده بیدارش کن
که یهو یخ زدم
کوک بت موش اب کشیده شدنم پوزخند زد
جیمین: چرا اینجوری؟ با خنده
کوک: پوزخند ات حالا که پانسمان شدی برو سر کارت
- ۷.۷k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط