چرا من پارت
چرا من پارت ۳
ات: باشه میگم امروز داشتم رانندگی میکردم که دیدم یه پیرمرد با متور افتاده دنبالم بعدش یه هو ویچید جلوم و زیرش کردم بعد الان هم خیلی میترسم
جونکوک: هوممم باشه بزار ببینم دو سه تا بادیگارد و یکی دوتا خدمتکار میگیرم که تنها نباشی
ات: ملسی فقط یه چیزی
جونکوک: چیه
ات: میشه امشب پیشم بمونی
جونکوک: باشه چشم عشقم
ات ملسیییی
جونکوک: خنده خرگوشی
ات: قربونت برم
فردا صبح
ات: صبح بخیر عشقم
جونکوک: صبح توم بخیر
ات: خب چی میخوری برای صبحونه
جونکوک: خب همه چز رو دوست دارم بخورم حتی تو😈
ات: 😳 بسه خب شیر موز رو با شیر کاکائو و......... میارم
جونکوک:وای ترکیدم چقد صبحونه خوردم
ات: وای آره منم
دینگ دینگ
ات : کیه
نفس های عمیق مخوفی پشت آیفون بود و هیچ کس از دوربین دیده نمی شد
ات: جیغغغغغغغغغغغ
جونکوک: چیشده
ات: همونه همونه همون پیره مرده
جونکوک: ات قاطی کردی ها
ات: قاطیه چی کردم بابا خودت بیا ببین
جونکوک: بزار ببینم
و دوباره نفس های عمیق و این دفعه حرفی زد
وگفت: هواسرده بویه خون میاد
جونکوک که هنوز باور نکرده بود آیفون رو گذاشت و
گفت: ات تلاش خوبی بود ولی نمیتونی منو بترسونی
ات: بخدا کار من نبوده قسم میخورم
جونکوک: خب باشه الان خدمتکار ها و بادیگارد ها میرسن
دینگ دینگ
جونکوک: کیه
هر اسمی که دوست دارین: قربان ما هستیم رسیدیم
جونکوک: بیاین داخل
اما یکی از اونا......
بقیش واسه پارت بعد الکی به دلت صابون نزن تا کامنت نزاری پارت بعد نمیاد😘😘
ات: باشه میگم امروز داشتم رانندگی میکردم که دیدم یه پیرمرد با متور افتاده دنبالم بعدش یه هو ویچید جلوم و زیرش کردم بعد الان هم خیلی میترسم
جونکوک: هوممم باشه بزار ببینم دو سه تا بادیگارد و یکی دوتا خدمتکار میگیرم که تنها نباشی
ات: ملسی فقط یه چیزی
جونکوک: چیه
ات: میشه امشب پیشم بمونی
جونکوک: باشه چشم عشقم
ات ملسیییی
جونکوک: خنده خرگوشی
ات: قربونت برم
فردا صبح
ات: صبح بخیر عشقم
جونکوک: صبح توم بخیر
ات: خب چی میخوری برای صبحونه
جونکوک: خب همه چز رو دوست دارم بخورم حتی تو😈
ات: 😳 بسه خب شیر موز رو با شیر کاکائو و......... میارم
جونکوک:وای ترکیدم چقد صبحونه خوردم
ات: وای آره منم
دینگ دینگ
ات : کیه
نفس های عمیق مخوفی پشت آیفون بود و هیچ کس از دوربین دیده نمی شد
ات: جیغغغغغغغغغغغ
جونکوک: چیشده
ات: همونه همونه همون پیره مرده
جونکوک: ات قاطی کردی ها
ات: قاطیه چی کردم بابا خودت بیا ببین
جونکوک: بزار ببینم
و دوباره نفس های عمیق و این دفعه حرفی زد
وگفت: هواسرده بویه خون میاد
جونکوک که هنوز باور نکرده بود آیفون رو گذاشت و
گفت: ات تلاش خوبی بود ولی نمیتونی منو بترسونی
ات: بخدا کار من نبوده قسم میخورم
جونکوک: خب باشه الان خدمتکار ها و بادیگارد ها میرسن
دینگ دینگ
جونکوک: کیه
هر اسمی که دوست دارین: قربان ما هستیم رسیدیم
جونکوک: بیاین داخل
اما یکی از اونا......
بقیش واسه پارت بعد الکی به دلت صابون نزن تا کامنت نزاری پارت بعد نمیاد😘😘
- ۶.۲k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط