Season Nightmare of Love
Season✨️3 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 132
[زمان حال سئول]
جیمین: نه...نه...امکان نداره...اون...اون سویون بون؟...نه
سویون: با صدای نفس نفس کسی بیدار شدم با دیدن جیمین که روی تخت نشسته و نفس نفس میزنه نگران شدم بلند شدم البته سرم هم به شدت درد میکرد احتمالا مال دیشبه به طرفش رفت که رفت عقب
سویون: جیمینا...چی شده؟
جیمین: نه..جلو نیا.
سویون ویو
امروز خیلی عجیب بود..خیلی عجیب رفتار میکرد دیشب که خیلی خوشحال بود..حال چی شده؟ چرا نباید برم نزدیکش...
سویون: جیمین شی...حالت خوبه
جیمین: نزدیکم نشو
سویون: چرا؟ چی شده مگه؟
جیمین: گفتم نزدیکم نشو...
جیمین سریع بلند شد و از اتاق خارج شد و سویون موند و ای همه سوال توی سرش...یعنی چی؟ مگه چیکار کرده که جیمین بهش میگه ازم دور شو...سویون هیچی از دیشب یادش نمیومد با خودش گفت شاید دیشب کاری کرده که جیمین عصبی برای همین به بلند شد و به طرف اتاق کوک و ته حرکت کرد تا از اونا بپرسه ماجرا چیه....در زد
سویون: کوکی...ته ته
تهیونگ: عه سلام سویون...خوش گذشت( خنده شیطانی..)
کوک: معلومه مگه میشه خوش نگذشته باشه؟
سویون: چی میگید شما دوتا...
تهیونگ: خودت رو نزن به اون راه...خوب ولش کارت چیه؟
سویون: من دیشب کار بدی کردم؟
کوک: از چه لحاظ؟
سویون: از لحاظ این که جیمین ناراحت بشه
کوک: نه...چطور؟
سویون: آخه صبح خیلی عجیب بود...
تهیونگ: مگه چطوری بود؟
سویون: اول که نفس نفس میزد...بعدم همش به من میگفت ازم دور شو...
کوک: جیمین؟...
سویون: اهوم
تهیونگ: نمیدونم...یعنی دوباره کابوس دیده؟
سویون: کابوس چی؟
تهیونگ: داستانش مفصله...من باهاش حرف میزنم تو نگران نباش...برو پایین به جین هیونگ گفتم برات سوپ خماری درست کنه...بخور تا حالت جا بیاد...
سویون: عه...ممنون...باشه.
....
ادامه دارد....
Part 132
[زمان حال سئول]
جیمین: نه...نه...امکان نداره...اون...اون سویون بون؟...نه
سویون: با صدای نفس نفس کسی بیدار شدم با دیدن جیمین که روی تخت نشسته و نفس نفس میزنه نگران شدم بلند شدم البته سرم هم به شدت درد میکرد احتمالا مال دیشبه به طرفش رفت که رفت عقب
سویون: جیمینا...چی شده؟
جیمین: نه..جلو نیا.
سویون ویو
امروز خیلی عجیب بود..خیلی عجیب رفتار میکرد دیشب که خیلی خوشحال بود..حال چی شده؟ چرا نباید برم نزدیکش...
سویون: جیمین شی...حالت خوبه
جیمین: نزدیکم نشو
سویون: چرا؟ چی شده مگه؟
جیمین: گفتم نزدیکم نشو...
جیمین سریع بلند شد و از اتاق خارج شد و سویون موند و ای همه سوال توی سرش...یعنی چی؟ مگه چیکار کرده که جیمین بهش میگه ازم دور شو...سویون هیچی از دیشب یادش نمیومد با خودش گفت شاید دیشب کاری کرده که جیمین عصبی برای همین به بلند شد و به طرف اتاق کوک و ته حرکت کرد تا از اونا بپرسه ماجرا چیه....در زد
سویون: کوکی...ته ته
تهیونگ: عه سلام سویون...خوش گذشت( خنده شیطانی..)
کوک: معلومه مگه میشه خوش نگذشته باشه؟
سویون: چی میگید شما دوتا...
تهیونگ: خودت رو نزن به اون راه...خوب ولش کارت چیه؟
سویون: من دیشب کار بدی کردم؟
کوک: از چه لحاظ؟
سویون: از لحاظ این که جیمین ناراحت بشه
کوک: نه...چطور؟
سویون: آخه صبح خیلی عجیب بود...
تهیونگ: مگه چطوری بود؟
سویون: اول که نفس نفس میزد...بعدم همش به من میگفت ازم دور شو...
کوک: جیمین؟...
سویون: اهوم
تهیونگ: نمیدونم...یعنی دوباره کابوس دیده؟
سویون: کابوس چی؟
تهیونگ: داستانش مفصله...من باهاش حرف میزنم تو نگران نباش...برو پایین به جین هیونگ گفتم برات سوپ خماری درست کنه...بخور تا حالت جا بیاد...
سویون: عه...ممنون...باشه.
....
ادامه دارد....
- ۵.۹k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط