My doll girl
My doll girl
Part 10کوک: اگه به این باشه که کاری که دوست دارمو انجام بدم خیلی خب خودت خواستی خانوم کوچولو
دستشو گذاشت روی دکمه لباسش و دونه دونه داشت دکمه پیراهنشو در میآورد
زانو زد و پاهامو باز کرد ( دوستان من یه چیزیو بگم اینکه ات دستاشو از پشت گرفته بود خب یه چیز شبیه این🤝واقعا نمیدونم دیگ چطوری توضیح بدم😅)و دستای ات رو گرفت و اونو بلد کرد دستشو روی کمرش گذاشت و بدنشون به هم خورد سرشو توی گردن دختر فرو برد و عطرشو وارد ریه هاش میکرد دختر فقط عین چوب خشک استاده بود و واکنشی به حرکاتش نداشت فقط انتظار همچین کارایی رو از سمت کسی که دوسش داره نداشت خب آره دوسش داشت و کار سختی بود که بتونه بهش نزدیک بشه
پس برای اینکه پشیمون نشه و قلبش بیقراری نکنه بی حرکت ایستاد و گذاشت ازش استفاده کنه
"ات"
سرشو آورد بالا یه دستشو دور کمرم گذاشت پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و با دست راستش موهامو نوازش میکرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردم از حرکتم جا خورد...
همونطور که موهامو نوار میکرد خندید
کوک: پس دوسم داری؟
ات:چی؟
کوک: نشنیدی؟ دوسم داری؟
ات: چرا این سوالو میپرسی؟...اصلا مگه کاری هم شده کرده باشم ک بهم مشکوک بشی و اینو بگی؟
کوک:هه...تو داری باهام چیکار میکنی؟
ات: منظورت چیه؟ چشماشو بست و موهامو داد پشت گوشم و نفس عمیق و با صدایی کشید
کوک:باهام چیکار کردی ات!؟....اهههه
تو برام فرق داری دختر
قبلم از هیجان ایستاده بود چییی اون...اون الان گفت من براش فرق دارم درست شنیدم
جئون جونگ کوک بهم گفت تو برام فرق داریییییییییییییییییییییییی ( بله عسیسم منم بودم از ذوق پاره میشدم تبخیو سگکثوتسوتیتنسنتسزسنن🥲)
صورتم از شدت هیجان قرمز شده بود اینو میتونستم با داغ شدن بدنم حس کنم
.......
Part 10کوک: اگه به این باشه که کاری که دوست دارمو انجام بدم خیلی خب خودت خواستی خانوم کوچولو
دستشو گذاشت روی دکمه لباسش و دونه دونه داشت دکمه پیراهنشو در میآورد
زانو زد و پاهامو باز کرد ( دوستان من یه چیزیو بگم اینکه ات دستاشو از پشت گرفته بود خب یه چیز شبیه این🤝واقعا نمیدونم دیگ چطوری توضیح بدم😅)و دستای ات رو گرفت و اونو بلد کرد دستشو روی کمرش گذاشت و بدنشون به هم خورد سرشو توی گردن دختر فرو برد و عطرشو وارد ریه هاش میکرد دختر فقط عین چوب خشک استاده بود و واکنشی به حرکاتش نداشت فقط انتظار همچین کارایی رو از سمت کسی که دوسش داره نداشت خب آره دوسش داشت و کار سختی بود که بتونه بهش نزدیک بشه
پس برای اینکه پشیمون نشه و قلبش بیقراری نکنه بی حرکت ایستاد و گذاشت ازش استفاده کنه
"ات"
سرشو آورد بالا یه دستشو دور کمرم گذاشت پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و با دست راستش موهامو نوازش میکرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردم از حرکتم جا خورد...
همونطور که موهامو نوار میکرد خندید
کوک: پس دوسم داری؟
ات:چی؟
کوک: نشنیدی؟ دوسم داری؟
ات: چرا این سوالو میپرسی؟...اصلا مگه کاری هم شده کرده باشم ک بهم مشکوک بشی و اینو بگی؟
کوک:هه...تو داری باهام چیکار میکنی؟
ات: منظورت چیه؟ چشماشو بست و موهامو داد پشت گوشم و نفس عمیق و با صدایی کشید
کوک:باهام چیکار کردی ات!؟....اهههه
تو برام فرق داری دختر
قبلم از هیجان ایستاده بود چییی اون...اون الان گفت من براش فرق دارم درست شنیدم
جئون جونگ کوک بهم گفت تو برام فرق داریییییییییییییییییییییییی ( بله عسیسم منم بودم از ذوق پاره میشدم تبخیو سگکثوتسوتیتنسنتسزسنن🥲)
صورتم از شدت هیجان قرمز شده بود اینو میتونستم با داغ شدن بدنم حس کنم
.......
- ۴.۸k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط