part۱۶

کوک: هانا هروز زنگ میزنه من جواب نمیدم
&: چرا پسرم دوست خانوادگیمونه زشته
کوک: مهم نیست من ازش خوشم نمیاد
پس فهمیدم جونگکوک چقدر خوشتیپه خیلی شبیه مامانشه
کلاه و عینکمو زدم و رفتم نشستم

یک ساعت بعد
تو هواپیما رفتم نشستم
چرا پروازامون باهمه
✓: ببخشید این جا جای منه
ا/ت: ببخشید معذرت میخوام
👩🏼‍✈️: صندلی شما اونجاست
چی کنار جونگکوک؟
ا/ت: نمیشه یه جای دیگه بشینم
👩🏼‍✈️: خیر
رفتم نشستم کنار جونگکوک
کوک: خانم میخواید کیفتون رو بزارم بالا
ا/ت:بله؟ نه ممنون
گوشیشو باز کرد داشت به عکساش نگاه میکرد زل زده بود به عکسی که منو خودش و مینسو و جینسو گرفته بودیم بعد زوم کرد رو من و یه لبخندی رو لبش اومد
نکنه عاشقم شده باشه نههه نمیتونه اینجوری باشه پس چرا به من نگاه میکنه
ا/ت: ببخشد اقا گوشیتون رو خاموش کنید
کوک: هنوز پرواز نکردیم و اینکه گوشیم روی حالت پرواز هست
ا/ت: این دختره کیه بهش زل زدی
کوک: بله؟
ا/ت: هیچی فراموشش کن
کوک: به شما ربطی نداره ولی دوست دخترمه
دوست دختر؟ من کی دوست دخترش شدم خودم نفهمیدم

کوک
یعنی من نمیدونم تویی نقش بازی کردنت اوکیه ولی حیف که من زرنگ تر از این چیزام
ا/ت: نمیشه پیاده شم
کوک: نه درارو بستن الان میخوان پرواز کنند
ا/ت: من میترسم
دستشو گرفتم
کوک: اروم باش

ا/ت
یعنی با همه اینقدر مهربونه چرا دستمو گرفته مثل روزی که شهر بازی بودیم
منم دستشو محکم گرفته بودم و چشمامو بسته بودم

چند ساعت بعد
کوک: خانم
ا/ت: بله
کوک: دو ساعته دستمو گرفته نمیخوای ول کنی رسیدیم
دستشو ول کردم و سریع رفتم پیاده شدم از هواپیما
لانا تو فرودگاه بود رفتم بغلش کردم
ا/ت: لانا دلم خیلی برات تنگ شده بود
لانا: منم همینطور
ا/ت: اخرین بار ۶ماه پیش همو دیده بودیم
لانا:اره خیلی خوشحال شدم وقتی گفتی میخوام بیام خب چمدونتو بگیر بریم خونه مامانم منتظرته
ا/ت: باشه

کوک
زنگ زدم به هانا
هانا: جانم عشقم
کوک: درست حرف بزن
هانا: ا/ت رو تو فرودگاه ندیدی من براش بلیط گرفته بودم دقیقا کنار صندلی تو مامانت بهم ساعت صندلی بلیطت رو گفت
کوک: چرا دست از سر این دختره بر نمیداری
هانا: چون عاشقتم
کوک: خب این دختره باید چیکار کنه
هانا: هیچی تورو زیر نظر داره و اینکه خیلی منو دوست داره خواست به من کمک کنه منم بهش میگم چیکار کنم و ازش میخندم
کوک: خیلی بدی
هانا: حالا فهمیدی
کوک: همین الان بهش بگو برگرده کره
هانا: نه نمیگم خب عزیزم من کار دارم خداحافظ عشقم

یک هفته بعد
ا/ت
منو لانا بیرون بودیم یکی از پشت دستشو گذاشت رو شونم برگشتم نگاه کردم
کوک: ا/ت
ا/ت: جونگکوک تو؟
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: من؟ من باید بپرسم
کوک: من که خودت میدونی
ا/ت: من اومدم پیش دوستم

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۲۴)

part17

part18

part15

part14

⁶²بوسه طولانی جونگکوک به آرامی پایان یافت. هر دو نفس‌نفس می‌...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط