یک روز رویایی
پارت هفتم🍷
جونگ کوک:پیاده شو
بدون اینکه چیزی بگم پیاده شدم و پشت سر جونگ کوک راه افتادم ک رفت سمت مغازه بستنی فروشی
جونگ کوک: چی میخوری؟
ا.ت:فک کردی من با اینا مخم زده میشه؟ طعم نسکافه ای
از تغیر مود یه دفعه ایم خندش گرفت
جونگ کوک:همین؟
ا.ت:با کاکائوییش
جونگ کوک:خیل خب...پس یه بستی با طعم نسکافه و کاکائو و یه شیرموز(رو به مغازه دار)
مغازه دار:چشم
رفتیم نشستیم رو صندلی ک برامون اوردن...عین نی نی کوچولو ها شروع کردم ب خوردن بستنی
جونگ کوک یه قلوپ از شیر موز خورد و یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:یااا اونجوری ک ت میخوری منم حوس کردم
ا.ت:میخای؟...یزیدم نمیدم
جونگ کوک:من برات خریدما
ا.ت:خیل خب بیا
قاشقو از جایی ک هم طعم کاکائو هم نسکافه باشه ورداشتم و سمت دهن جونگ کوک بردم
ا.ت:بگو عااااا
جونگ کوک خندش گرفت و دهنشو باز کرد و خورد
جونگ کوک:اومم خوشمزس
ا.ت:حالا ب من شیرمز بده
جونگ کوک:عه؟ حالا ایندفعه من یزیدم نمیدم
ا.ت:عههه من ک بهت دادم
جونگ کوک:خیل خب نی نی کوچولو بیا
یکم از شیر موزش خوردم
ا.ت:ولی من بستنیمو ترجیح میدم
جونگ کوک:معلومه منم شیرموزمو ترجیح میدم
هرجوفتمون شروع ب خوردنش کردم بعد رفتیم سمت خونه
.
.
.
جونگ کوک رفت طبقه بالا و من رفتم اتاق پرو لباسمو عوض کنم(همون لباس خدمتکاریه) و بعد رفتم اتاقش ک دیدم با لباس راحتی رو تخت نشسته
ا.ت:خب برا شب میخای چی بپوشی؟
جونگ کوک:این دیگه بستگی ب ت داره..میخام ببینم چی برام پیدا میکنی
ا.ت:خب الان ساعت ۴ و نیمه و مهمونا ساعت ۶ میان...و همشون میخان ترو ببینن..به عنوان یه نفر ک تازه از خارج اومده باید تیپ گاد بزنی..یچی دختر کش دهن ملت وا بمونه
جونگ کوک:خانم مهندس شما چه ایده ای دارید؟
ا.ت: یه بولیز جذب سکشی
جونگ کوک:پس بلدی اینجوری هم حرف بزنی
ا.ت:گفتم من بچه خوبیم
جونگ کوک: بر منکرش لعنت(با خنده)
رفتم سمت کمدش و یه دست لباسو ورداشتم
ا.ت:بیا بپوش(عکسشو میزارم)
جونگ کوک لباسشو دراورد و بولیز رو پوشید و خاست شلوارشو داره ک چشامو گرفتم
ا.ت:یااا من با بالا تنت مشکلی ندارم ولی پایین تنتو دیگه نه
جونگ کوک:باهوش اینجا اتاقمه هرجا دلم خاست لباس عوض میکنم
ا.ت:عه اینجوریاس
رفتم پشت پاروان تا نبینمش
ا.ت:حالا هرجا دوس داری عوض کن
.
جونگ کوک:بیا پوشیدمش
از پشت پاروان درومدم
ا.ت:واو..عالی شد
جونگ کوک: چی شد دل باختی بهم؟
ا.ت:برو بابا...بیا بشین حالا موهاتو درست کنم
نشست رو صندلی و شروع کردم ب درست کردن موهاش
جونگ کوک:یه جوری فوکوس کردی رو موهام انگار داری معماری میکنی
ا.ت:میخای گند بزنم ب موهات بفهمی معماری کردن ینی چی؟
جونگ کوک:خیل خب چرا جوش میاری(با خنده)
ساعت ۵ و نیم شد
ا.ت:تموم شد
جونگ کوک:بدک نیس
نشستم رو تخت ک جونگ کوک صندلی رو ک سمت اینه بود سمت من چرخوند..
جونگ کوک:پیاده شو
بدون اینکه چیزی بگم پیاده شدم و پشت سر جونگ کوک راه افتادم ک رفت سمت مغازه بستنی فروشی
جونگ کوک: چی میخوری؟
ا.ت:فک کردی من با اینا مخم زده میشه؟ طعم نسکافه ای
از تغیر مود یه دفعه ایم خندش گرفت
جونگ کوک:همین؟
ا.ت:با کاکائوییش
جونگ کوک:خیل خب...پس یه بستی با طعم نسکافه و کاکائو و یه شیرموز(رو به مغازه دار)
مغازه دار:چشم
رفتیم نشستیم رو صندلی ک برامون اوردن...عین نی نی کوچولو ها شروع کردم ب خوردن بستنی
جونگ کوک یه قلوپ از شیر موز خورد و یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:یااا اونجوری ک ت میخوری منم حوس کردم
ا.ت:میخای؟...یزیدم نمیدم
جونگ کوک:من برات خریدما
ا.ت:خیل خب بیا
قاشقو از جایی ک هم طعم کاکائو هم نسکافه باشه ورداشتم و سمت دهن جونگ کوک بردم
ا.ت:بگو عااااا
جونگ کوک خندش گرفت و دهنشو باز کرد و خورد
جونگ کوک:اومم خوشمزس
ا.ت:حالا ب من شیرمز بده
جونگ کوک:عه؟ حالا ایندفعه من یزیدم نمیدم
ا.ت:عههه من ک بهت دادم
جونگ کوک:خیل خب نی نی کوچولو بیا
یکم از شیر موزش خوردم
ا.ت:ولی من بستنیمو ترجیح میدم
جونگ کوک:معلومه منم شیرموزمو ترجیح میدم
هرجوفتمون شروع ب خوردنش کردم بعد رفتیم سمت خونه
.
.
.
جونگ کوک رفت طبقه بالا و من رفتم اتاق پرو لباسمو عوض کنم(همون لباس خدمتکاریه) و بعد رفتم اتاقش ک دیدم با لباس راحتی رو تخت نشسته
ا.ت:خب برا شب میخای چی بپوشی؟
جونگ کوک:این دیگه بستگی ب ت داره..میخام ببینم چی برام پیدا میکنی
ا.ت:خب الان ساعت ۴ و نیمه و مهمونا ساعت ۶ میان...و همشون میخان ترو ببینن..به عنوان یه نفر ک تازه از خارج اومده باید تیپ گاد بزنی..یچی دختر کش دهن ملت وا بمونه
جونگ کوک:خانم مهندس شما چه ایده ای دارید؟
ا.ت: یه بولیز جذب سکشی
جونگ کوک:پس بلدی اینجوری هم حرف بزنی
ا.ت:گفتم من بچه خوبیم
جونگ کوک: بر منکرش لعنت(با خنده)
رفتم سمت کمدش و یه دست لباسو ورداشتم
ا.ت:بیا بپوش(عکسشو میزارم)
جونگ کوک لباسشو دراورد و بولیز رو پوشید و خاست شلوارشو داره ک چشامو گرفتم
ا.ت:یااا من با بالا تنت مشکلی ندارم ولی پایین تنتو دیگه نه
جونگ کوک:باهوش اینجا اتاقمه هرجا دلم خاست لباس عوض میکنم
ا.ت:عه اینجوریاس
رفتم پشت پاروان تا نبینمش
ا.ت:حالا هرجا دوس داری عوض کن
.
جونگ کوک:بیا پوشیدمش
از پشت پاروان درومدم
ا.ت:واو..عالی شد
جونگ کوک: چی شد دل باختی بهم؟
ا.ت:برو بابا...بیا بشین حالا موهاتو درست کنم
نشست رو صندلی و شروع کردم ب درست کردن موهاش
جونگ کوک:یه جوری فوکوس کردی رو موهام انگار داری معماری میکنی
ا.ت:میخای گند بزنم ب موهات بفهمی معماری کردن ینی چی؟
جونگ کوک:خیل خب چرا جوش میاری(با خنده)
ساعت ۵ و نیم شد
ا.ت:تموم شد
جونگ کوک:بدک نیس
نشستم رو تخت ک جونگ کوک صندلی رو ک سمت اینه بود سمت من چرخوند..
۹.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.