یوهو دیدید گفتم شب میزارم*-*
پارت ۹
همون لحظه جین با ماهیتابه ای که تو دستش بود بالا سر شوگا ظاهر شد
~میبینم زورت به بچه رسیده
÷مگه اینا بچن؟
×نه پس بزیم(شرمنده)
÷معلو...
شوگا اومد حرفش رو کامل کنه که به نگاه های ترسناک جین برخورد کرد
÷نه اصننننن
دوباره برگشت نگاهی به جین کرد که لبخند بر سر خوشحالی زده که باعث شد تو دلش بگه هوف بخیر گذشت
این باعث شد که نامجون بخنده
~خنده مَکِنی؟؟؟
نامجون نگاه به جین کرد که حالا بالا سرش بود و این باعث شد جیغ بزنه که خود جین با جیغ نامجون پرید هوا
&جیغغغغغغغغغغغغغغ 😂
~مرتیکههههههه مگه جن دیدیییییی
&نه نه... چرا چرااا
~مرتیکه می....
تا جین اومد حرفش رو کامل کنه جیهوپ با داد گفت
% جیننننن زشته این حرفا بچه هستتتتت
~بابا بزار من حرفو بزنممممم
% بفرما
~نامجون میکشمتتتتتتتتت
_یا خدا....
_برید جین رو از نامجون جدا کنیددددد
∆بچه راست میگه
∆کوک برو جداشون کن
×اع چرا مننننن
∆چون ما دو تا دستمون بنده به اشپزی تو لم دادی رو مبل
×به من چههههه
∆میری یا ببرمت؟ *نگاهی ترسناک*
×یا خدا ...رفتم رفتم
کوک بلند شد به کمک جیهوپ ، جین و نامجون رو از هم جدا کنه از اون طرف هم شوگا خواب بود و جیمین و تهیونگ هم صبحونه درست کردنشون تموم شد و داشت سفره رو میچیدن
×بابا هیونگ ولش کنننن
~نهههه تا اینو نک...
% جیننننننن
~جیهوپپپپپپپپ میخوام بگم نکشمش اروم نمیگیگیرممممم
% اها..
&اون وسط مرد*
× % جیننننننن ولش کن کشتیششششش
_∆صبحونه امادس اگه جنگتون تموم شد پاشید بیاید
×اره اره هیونگ بیا اول یکم بخور (منحرفا) بعد برو نامجون رو بکش
% راست میگه جین
~ارع راست میگید
جین یقه لباس نامجون رو ول میکنه و میره سر میز میشینه
&خداااا ممنونتم
جیهوپ و کوک که حس دیوار بودن بهشون داد بخاطر حرف نامجون و تهیونگ و جیمین هم به همین خندیدن و شوگا هم تمام مدت خوابیده بود و اصن براش مهم نبود چشونه اینا..
~هی جیمین برو شوگا رو بیدار کن تا بیاد غذا بخوره
_باشه
میره پیش شوگا*
_ام شوگا هیونگ
÷هوم... *خیلی اروم*
_بیا صبحونه حاظره
÷هوففففففف...
شوگا بلند میشه و میره سر میز میشینه
و جیمینم بدون گفتن چیزی میره سر میز میشینه
بعد از اینکه همه نشستن سر جاشون نامجون شروع کرد به حرف زدن
&خب....
••••••••••••••••••••••••••••
همین الان نوشتم حال کنید 😂🤍
خب تا پارت های بعدی بای🙌🙌
همون لحظه جین با ماهیتابه ای که تو دستش بود بالا سر شوگا ظاهر شد
~میبینم زورت به بچه رسیده
÷مگه اینا بچن؟
×نه پس بزیم(شرمنده)
÷معلو...
شوگا اومد حرفش رو کامل کنه که به نگاه های ترسناک جین برخورد کرد
÷نه اصننننن
دوباره برگشت نگاهی به جین کرد که لبخند بر سر خوشحالی زده که باعث شد تو دلش بگه هوف بخیر گذشت
این باعث شد که نامجون بخنده
~خنده مَکِنی؟؟؟
نامجون نگاه به جین کرد که حالا بالا سرش بود و این باعث شد جیغ بزنه که خود جین با جیغ نامجون پرید هوا
&جیغغغغغغغغغغغغغغ 😂
~مرتیکههههههه مگه جن دیدیییییی
&نه نه... چرا چرااا
~مرتیکه می....
تا جین اومد حرفش رو کامل کنه جیهوپ با داد گفت
% جیننننن زشته این حرفا بچه هستتتتت
~بابا بزار من حرفو بزنممممم
% بفرما
~نامجون میکشمتتتتتتتتت
_یا خدا....
_برید جین رو از نامجون جدا کنیددددد
∆بچه راست میگه
∆کوک برو جداشون کن
×اع چرا مننننن
∆چون ما دو تا دستمون بنده به اشپزی تو لم دادی رو مبل
×به من چههههه
∆میری یا ببرمت؟ *نگاهی ترسناک*
×یا خدا ...رفتم رفتم
کوک بلند شد به کمک جیهوپ ، جین و نامجون رو از هم جدا کنه از اون طرف هم شوگا خواب بود و جیمین و تهیونگ هم صبحونه درست کردنشون تموم شد و داشت سفره رو میچیدن
×بابا هیونگ ولش کنننن
~نهههه تا اینو نک...
% جیننننننن
~جیهوپپپپپپپپ میخوام بگم نکشمش اروم نمیگیگیرممممم
% اها..
&اون وسط مرد*
× % جیننننننن ولش کن کشتیششششش
_∆صبحونه امادس اگه جنگتون تموم شد پاشید بیاید
×اره اره هیونگ بیا اول یکم بخور (منحرفا) بعد برو نامجون رو بکش
% راست میگه جین
~ارع راست میگید
جین یقه لباس نامجون رو ول میکنه و میره سر میز میشینه
&خداااا ممنونتم
جیهوپ و کوک که حس دیوار بودن بهشون داد بخاطر حرف نامجون و تهیونگ و جیمین هم به همین خندیدن و شوگا هم تمام مدت خوابیده بود و اصن براش مهم نبود چشونه اینا..
~هی جیمین برو شوگا رو بیدار کن تا بیاد غذا بخوره
_باشه
میره پیش شوگا*
_ام شوگا هیونگ
÷هوم... *خیلی اروم*
_بیا صبحونه حاظره
÷هوففففففف...
شوگا بلند میشه و میره سر میز میشینه
و جیمینم بدون گفتن چیزی میره سر میز میشینه
بعد از اینکه همه نشستن سر جاشون نامجون شروع کرد به حرف زدن
&خب....
••••••••••••••••••••••••••••
همین الان نوشتم حال کنید 😂🤍
خب تا پارت های بعدی بای🙌🙌
۳.۶k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.