پارت ۱۱
خدمتکار:و اینکه کار شخصی هم باهاتون داشتن
+باشه بهش بگو الان میام
خدمتکار:بله خانم
بعد رفتن خدمتکار یونا سمت اینه رفتن و به ظاهر و تیپش نگاهی کردی و بعد اینکه مطمعن شد که مشکلی نیست عطر مورد علاقه اش و ورداشت و از اون کمی به خودش زد و از اتاق رفت بیرون و به سمت اتاق کار پدرش یعنی تاکاهاشی حرکت کرد
با زده شدن در صدای تاکاهاشی از پشت در شنیده میشد که میگفت
( $ علامت تاکاهاشی)
$بیا تو...
در رو باز کرد و با گفتن کاریم داشتی وارد اتاق شد
+کاریم داشتی؟
$ارع
+خب بگو منتظرم
$امشب یه جشن برگزار میشه و توی این جشن معامله الماس تانزانیت (اگه نمیدونید چه شکلیه برید تو گوگل بزنید🙌) قراره فروخته بشه
+این که مثل اب خوردنه چرا خودت انجامش نمیدی؟
$چون قراره گروه وحشت شب هم اونجا باشن
+خب چیکار کنم
$چرا انقدر همه چی رو به بازی میگری
+چون همه چیز این دنیا مثل یه بازیه
دختر با کلافگی کامل هوفی داد بیرون و با گفتن نقشه چیه تاکاهاشی هم بی درنگ و با دقت نقشه رو براش گفت و وقتی تموم شد یونا اوکی گفت و از اتاق رفت بیرون و سمت سمت تمام افرادش و برای اونا هم نقشه رو توضیح داد...
........................
کوک خسته و کوفته وارد خونه شد و خودشو انداخت رو مبل
÷چیه خسته شدی؟
×نه اصننن الان طوریم که پاشم بندری برقصم
÷خوبه
×مرتیکه ی....
÷چیزی گفتی؟
×نههههه
با شنیدع شدن قدم های کسی اون دو برگشتن سمتش تا ببینن کیه....
+باشه بهش بگو الان میام
خدمتکار:بله خانم
بعد رفتن خدمتکار یونا سمت اینه رفتن و به ظاهر و تیپش نگاهی کردی و بعد اینکه مطمعن شد که مشکلی نیست عطر مورد علاقه اش و ورداشت و از اون کمی به خودش زد و از اتاق رفت بیرون و به سمت اتاق کار پدرش یعنی تاکاهاشی حرکت کرد
با زده شدن در صدای تاکاهاشی از پشت در شنیده میشد که میگفت
( $ علامت تاکاهاشی)
$بیا تو...
در رو باز کرد و با گفتن کاریم داشتی وارد اتاق شد
+کاریم داشتی؟
$ارع
+خب بگو منتظرم
$امشب یه جشن برگزار میشه و توی این جشن معامله الماس تانزانیت (اگه نمیدونید چه شکلیه برید تو گوگل بزنید🙌) قراره فروخته بشه
+این که مثل اب خوردنه چرا خودت انجامش نمیدی؟
$چون قراره گروه وحشت شب هم اونجا باشن
+خب چیکار کنم
$چرا انقدر همه چی رو به بازی میگری
+چون همه چیز این دنیا مثل یه بازیه
دختر با کلافگی کامل هوفی داد بیرون و با گفتن نقشه چیه تاکاهاشی هم بی درنگ و با دقت نقشه رو براش گفت و وقتی تموم شد یونا اوکی گفت و از اتاق رفت بیرون و سمت سمت تمام افرادش و برای اونا هم نقشه رو توضیح داد...
........................
کوک خسته و کوفته وارد خونه شد و خودشو انداخت رو مبل
÷چیه خسته شدی؟
×نه اصننن الان طوریم که پاشم بندری برقصم
÷خوبه
×مرتیکه ی....
÷چیزی گفتی؟
×نههههه
با شنیدع شدن قدم های کسی اون دو برگشتن سمتش تا ببینن کیه....
۳.۳k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.