P3
P3
هرا فنجون قهوشو آروم گذاشت رو میز و گفت : واقعا ؟ تهیونگم از گل رز بدش میاد ؟
& متنفرههههه اصن نمیدونم چطوری میتونه از یه چیزی انقد بدش بیاد.
هرا و سوجین با هم خندیدن و بعد به سمت شوهراشون برگشتن.
# عزیزم....نظرت چیه که با آقای کیم برین تو اتاق کار و با هم حرف بزنید ؟
جونگ کوک که معنی نگاه های همسرشو فهمیده بود گفت : آره درست میگی.
به سمت تهیونگ برگشت و گفت : آقای کیم دوست دارین همراهم بیاین ؟
+ بله البته.
وقتی وارد اتاق جونگ کوک شدن سکوت وحشتناکی بینشون حاکم شد. میخواستن با هم حرف بزنن ولی نتونستن.
+ میتونم سیگارمو روشن کنم ؟
ـ آره .
تهیونگ سیگارشو روشن کرد و پکی بهش زد و به جونگ کوک نگاه کرد : خیلی...بزرگ شدی.
ـ تو هم همینطور. فک میکردم از سیگار متنفری.
+ هنوزم هستم.
پک دیگه ای به سیگارش زد و گفت : ولی نتونستم با چیز دیگه ای با ارزش ترین داراییمو فراموش کنم.
جونگ کوکم آروم سیگارشو روشن کرد و گفت : منم نتونستم چشمای کشیده ای رو که نفسم بهشون بند بود و فراموش کنم......
هرا فنجون قهوشو آروم گذاشت رو میز و گفت : واقعا ؟ تهیونگم از گل رز بدش میاد ؟
& متنفرههههه اصن نمیدونم چطوری میتونه از یه چیزی انقد بدش بیاد.
هرا و سوجین با هم خندیدن و بعد به سمت شوهراشون برگشتن.
# عزیزم....نظرت چیه که با آقای کیم برین تو اتاق کار و با هم حرف بزنید ؟
جونگ کوک که معنی نگاه های همسرشو فهمیده بود گفت : آره درست میگی.
به سمت تهیونگ برگشت و گفت : آقای کیم دوست دارین همراهم بیاین ؟
+ بله البته.
وقتی وارد اتاق جونگ کوک شدن سکوت وحشتناکی بینشون حاکم شد. میخواستن با هم حرف بزنن ولی نتونستن.
+ میتونم سیگارمو روشن کنم ؟
ـ آره .
تهیونگ سیگارشو روشن کرد و پکی بهش زد و به جونگ کوک نگاه کرد : خیلی...بزرگ شدی.
ـ تو هم همینطور. فک میکردم از سیگار متنفری.
+ هنوزم هستم.
پک دیگه ای به سیگارش زد و گفت : ولی نتونستم با چیز دیگه ای با ارزش ترین داراییمو فراموش کنم.
جونگ کوکم آروم سیگارشو روشن کرد و گفت : منم نتونستم چشمای کشیده ای رو که نفسم بهشون بند بود و فراموش کنم......
۲.۷k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.