part 3
part 3
Who are you?
ویو جیمین
رسیدم بالای پشت بوم اینجا تحویل میگیرم
صبر کن اون یه دختره اره داره خودش رو پرت میکنه
نه باید کمکش کنم رفتم و دستش رو گرفتم آوردنش بالا بخاطر پاش مجبور شدم تا خونه اش کولش کنم دم در رسیدم لبخندی زدم که دندونام معلوم بشه به فکر افتادن دنبالم نکنه درو قفل کرد معلوم بود ترسیده کی مچ پای پیچ خورده رو فراموش میکنه بدو عه چقدر ولی خوشگل بود
بچه ها جیمین خون آشام هست و برای تحویل گرفتن خون به بالا میره و....(خودتون میدونید)
با عجله رفتم بالا روی پشت بوم خون هارو گرفتم و پولشو دادم خانواده پارک یکی از پولدارترین خانواده کره هست ولی کسی جرأت نزدیک شدن بهشون رو نمیکنه
چون از زمانی که مردم فهمیدن خوناشام هستن ترس بدی در چشمان همه ی افراد شهر موج میزند
کسی جیمین رو ندیده و همه فکر میکنن انسان معمولی هست جیمین از زمانی که بدنیا آمده بود همراه انسان ها بود انسان هایی که آن ها هم دندون هایی مثل جیمین داشتن
جیمین رفت عمارتش و خون هارو داخل در قرمزی گذاشت خدمتکاری وجود نداشت که بخواد خونه رو تمیز کنه پس رد خون رو پاک کرد و به سمت سرویس بهداشتی رفت کاراسو کرد و لباس خواب پوشید ورفت سمت تخت روی تخت دراز کشید و به اون دختر فکر کرد تا اینکه چشماش سیاهی رفت و خوابید
فردا*
ویو نیلا
از خواب بیدار شدم دنبال گوشیم بود که فهمیدم بالا هست رفتم بالا داخل راه پله ها خون
بود گوشیم رو برداشتم و دنبالشون کردم رفتم داخل جنگل احساس بدی داشتم
فکر میکردم الان گم میشم که خون ها تمام شدن جلوم رو نگاه کردم عمارتی بزرگ ولی
بدون هیچ بادیگاردی جالبه رفتم نزدیک تر شدم که همون پسره آمد بیرون سعی کردم دور بشم آنقدر که دستش به دستم نخوره ولی اون سردرد لعنتی
جیمین ویو *
Who are you?
ویو جیمین
رسیدم بالای پشت بوم اینجا تحویل میگیرم
صبر کن اون یه دختره اره داره خودش رو پرت میکنه
نه باید کمکش کنم رفتم و دستش رو گرفتم آوردنش بالا بخاطر پاش مجبور شدم تا خونه اش کولش کنم دم در رسیدم لبخندی زدم که دندونام معلوم بشه به فکر افتادن دنبالم نکنه درو قفل کرد معلوم بود ترسیده کی مچ پای پیچ خورده رو فراموش میکنه بدو عه چقدر ولی خوشگل بود
بچه ها جیمین خون آشام هست و برای تحویل گرفتن خون به بالا میره و....(خودتون میدونید)
با عجله رفتم بالا روی پشت بوم خون هارو گرفتم و پولشو دادم خانواده پارک یکی از پولدارترین خانواده کره هست ولی کسی جرأت نزدیک شدن بهشون رو نمیکنه
چون از زمانی که مردم فهمیدن خوناشام هستن ترس بدی در چشمان همه ی افراد شهر موج میزند
کسی جیمین رو ندیده و همه فکر میکنن انسان معمولی هست جیمین از زمانی که بدنیا آمده بود همراه انسان ها بود انسان هایی که آن ها هم دندون هایی مثل جیمین داشتن
جیمین رفت عمارتش و خون هارو داخل در قرمزی گذاشت خدمتکاری وجود نداشت که بخواد خونه رو تمیز کنه پس رد خون رو پاک کرد و به سمت سرویس بهداشتی رفت کاراسو کرد و لباس خواب پوشید ورفت سمت تخت روی تخت دراز کشید و به اون دختر فکر کرد تا اینکه چشماش سیاهی رفت و خوابید
فردا*
ویو نیلا
از خواب بیدار شدم دنبال گوشیم بود که فهمیدم بالا هست رفتم بالا داخل راه پله ها خون
بود گوشیم رو برداشتم و دنبالشون کردم رفتم داخل جنگل احساس بدی داشتم
فکر میکردم الان گم میشم که خون ها تمام شدن جلوم رو نگاه کردم عمارتی بزرگ ولی
بدون هیچ بادیگاردی جالبه رفتم نزدیک تر شدم که همون پسره آمد بیرون سعی کردم دور بشم آنقدر که دستش به دستم نخوره ولی اون سردرد لعنتی
جیمین ویو *
۳.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.