پارتـ پنجـ
پارتـ پنجـ
عشق یا نفرت
........................
و لامپو روشن کردم
که تا منو دیدین لیا اومد بغلم کرد و هزارتا سوال تو ذهنم بود نشتم پیششون و کل ماجرارو تعریف کردن
اصلا تو این چند ساعت مغزم داره رگ به رگ میشه اصلا مگه لیا برادر داره بعدشم مگه اصلا لیا بامن چص نبود چطور انقد مهربون شده
ولی خب من اینجا نمیمونم حتی اگه سانگیو هم اینجا بمونه
مننمیمونم اصلا والا این پسر کیه انقد صمیمیه من نمیمونم(همه ارزو دارن بعد تو نمیمونی)
هیچی به سانگیو نگفتم راجب افکارم چون مطمعنا قبول نمیکرد اینجا نگهبان داشت ولی خب باید یجوری در میرفتم تصمیم گرفتم به سانگیو بگم
گفتم سانگ یو یه لحظه بیا که اومدو گف چته
ات: میگم نظرت راجب فرار چیه
سانگیو: دیونه شدی بلاخره یه خونه داریم یه دوست داریم غذا برای خوردن داریم میخوای بری خودت برو من نمیام
ات: نیا من میرم ولی قول بده بهشون نگی که میفهمی
سانگیو: اوکی اوکی حالا کجا میری
ات: خونه که امن نیست پس میرم خونه یکی از همکلاسیا
سانگیو: اوکی خودت میدونی
سانگیو رفت دوباره پیش لیا که لیا گفت
لیا: چی گفت
سانگیو: هیچی از اینجا تعرف میکرد
لیا: خوشحالم خوشش اومده
همینجور درحال حرف زدن بودن که فکری به سرم زد باید همین امشب میرفتم چون نه حوصله لیا نه حوصله برادرشو دارم(گوه خودی دلت بخواد)
پاشدم رفتم پشت درو نگاه کردم هیچکس نبود اروم باز کردم یهو یه ادم که نه یه قول اونجا نشته بود وایی از نگهباناست که دیدم خوابه شت مفت خور اروم کنارش رد شدمو درو باز کردم و رفتم بیرون و درحال دوویدن بودم که صدای جیغ لیا اومد و دواید از خونه بیرون و پشت در فقط اینور و اونورو نگاه میکرد حتما متوجه فرارم شده
.... ویو سانگیو....
نمیدونستم ات الان میخواست فرار کنه که صداش زدم ات بیا فیلم ببینیم ولی صدای نیومد کجا رفت تو یه ثانیه رفتم اروم در اتاق هارو باز میکردیم نبود که لیا جیغ زدو دواید سمت در بیرونو نگاه کرد و ات درحال فرارو دیدم
و دواید سمت اتاق برادرش و صداش زد
لیا: کوک کوک کوک
که بیدار شد
کوک: چیشده
لیا: ات فرار کرد
کوک یهو انگار بهش شوک وارد کردن و پاشد اومد بیرون دید نگهبانه خوابه با عصبانیت گفت مثل اینکه فقط بلدی پول مفت بخوری (داد)
نگهبان یهو از خواب پرید و هی معذرت خواهی میکرد
که به ینفر زنگ و گفت برام ماشین بیارید لیا همینجور گریه میکرد اما دلیلشو نمیفهمیدم خب فرارش گریه داره
که یهو
خب ادامش پارت بعد
عشق یا نفرت
........................
و لامپو روشن کردم
که تا منو دیدین لیا اومد بغلم کرد و هزارتا سوال تو ذهنم بود نشتم پیششون و کل ماجرارو تعریف کردن
اصلا تو این چند ساعت مغزم داره رگ به رگ میشه اصلا مگه لیا برادر داره بعدشم مگه اصلا لیا بامن چص نبود چطور انقد مهربون شده
ولی خب من اینجا نمیمونم حتی اگه سانگیو هم اینجا بمونه
مننمیمونم اصلا والا این پسر کیه انقد صمیمیه من نمیمونم(همه ارزو دارن بعد تو نمیمونی)
هیچی به سانگیو نگفتم راجب افکارم چون مطمعنا قبول نمیکرد اینجا نگهبان داشت ولی خب باید یجوری در میرفتم تصمیم گرفتم به سانگیو بگم
گفتم سانگ یو یه لحظه بیا که اومدو گف چته
ات: میگم نظرت راجب فرار چیه
سانگیو: دیونه شدی بلاخره یه خونه داریم یه دوست داریم غذا برای خوردن داریم میخوای بری خودت برو من نمیام
ات: نیا من میرم ولی قول بده بهشون نگی که میفهمی
سانگیو: اوکی اوکی حالا کجا میری
ات: خونه که امن نیست پس میرم خونه یکی از همکلاسیا
سانگیو: اوکی خودت میدونی
سانگیو رفت دوباره پیش لیا که لیا گفت
لیا: چی گفت
سانگیو: هیچی از اینجا تعرف میکرد
لیا: خوشحالم خوشش اومده
همینجور درحال حرف زدن بودن که فکری به سرم زد باید همین امشب میرفتم چون نه حوصله لیا نه حوصله برادرشو دارم(گوه خودی دلت بخواد)
پاشدم رفتم پشت درو نگاه کردم هیچکس نبود اروم باز کردم یهو یه ادم که نه یه قول اونجا نشته بود وایی از نگهباناست که دیدم خوابه شت مفت خور اروم کنارش رد شدمو درو باز کردم و رفتم بیرون و درحال دوویدن بودم که صدای جیغ لیا اومد و دواید از خونه بیرون و پشت در فقط اینور و اونورو نگاه میکرد حتما متوجه فرارم شده
.... ویو سانگیو....
نمیدونستم ات الان میخواست فرار کنه که صداش زدم ات بیا فیلم ببینیم ولی صدای نیومد کجا رفت تو یه ثانیه رفتم اروم در اتاق هارو باز میکردیم نبود که لیا جیغ زدو دواید سمت در بیرونو نگاه کرد و ات درحال فرارو دیدم
و دواید سمت اتاق برادرش و صداش زد
لیا: کوک کوک کوک
که بیدار شد
کوک: چیشده
لیا: ات فرار کرد
کوک یهو انگار بهش شوک وارد کردن و پاشد اومد بیرون دید نگهبانه خوابه با عصبانیت گفت مثل اینکه فقط بلدی پول مفت بخوری (داد)
نگهبان یهو از خواب پرید و هی معذرت خواهی میکرد
که به ینفر زنگ و گفت برام ماشین بیارید لیا همینجور گریه میکرد اما دلیلشو نمیفهمیدم خب فرارش گریه داره
که یهو
خب ادامش پارت بعد
۴.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.