پارتـ چهار
پارتـ چهار
عشق یا نفرت
..................................
اون اون لیا بود شت اصلا اینجا چه خبره
وایی قاطی کردم خونه لیا انقد بزرگه وایی چرا همیشه لوسا خونه هاشون بزرگه 😂(والا من که ادمینم نفهمیدم چی گفت😂💔)
وایی مغزم داره میترکه که لیا دید ات خوابه اومد سمت منو بغلم کرد شتتت اینجا چه خبره
که لیا گفت
لیا: عه توهم همراه ات اومدی
سانگیو: میتونم یه چیزی بپرسم
لیا: جانم بپرس
سانگیو: ات چرا اومده اینجا
و خب چرا منم اورده
لیا: میدونم توضیحش سخته ولی اون مرده برادرمه و خب اون تو و اتو از اقای هان خریده
سانگیو: چییییی
لیا: اروم ات بیدار شد
مرده اومد پایین و گف اروم ات بیدار شد میخواین حرف بزنید برین تو اتاق لیا
لیا: اوکی داداش
منو لیا رفتیم اتاق لیا
که لیا گف بزار همچیو از اول بگم
من گفتم میشنوم کع گف
خب من خیلی اتو
دوست دارم اون مثل خواهرمه و خب
توهم همینطور تعجب کردم که ادامه داد و گفت من یه برادر مافیا داشتم و اون یه بار منو رسوند مدرسه و ات اومد سمتم اون اتو دید و عاشقش شد
بازم تعجب کردم
که باز ادامه داد برای همین بهش یه گردنبند پروانه دادم که برادرم وقتی گردنبندو ببینه بفهمه اته
که دیگه خیلی تعجب کردم انقد اتفاقای یهویی ادمو خسته میکنه که خب واسع همین خوابم میومد
که گفتم من کجا بخوابم لیا گف اتاقم دوتا تخت داره اول یکیشو برای ات اماده کردم ولی خب اون پیش برادرم میخوابه پس اون تخت برای منو تو لبخند زدم لیا انقد هم بد نبود خیلی مهربون بود
و گفت اگه خوابت نمیاد فیلم ببینیم درستع خوابم میومد ولی بازم قبول کردم دوتایی روی تخت لیا نشستیم و لیا فیلمو گذاشت که یهو استپ فیلمو زد و یه مکس کردو با خنده گف فیلم که بدون خوراکی نمیشه منم با خنده گفتم از اگه خوراکی نباشه فیلم فیلم نمیشه
و رفتیم پایین تو اشپز خونه توی یخچال و کابینتا پر خوراکی بود عررر
خیلی خوشحالم
که خوراکی هارو تو دستم گرفتمو رفتیم بالا عههه ات نیست که این لحظه بهشتیو بچشه
و منو لیا هستم همینجور داشتیم فیلم ترسناک میدیم و برای اینکه نترسیم هی سوتی هاشو مسخره میکردیم
سانگیو: ببین الان مرده میمیره هرکی کچله میمیره کلا با خنده
لیا: زنه هم مطمعنا عروسکش شیطانیه چون اصلا معلومه
... ویو ات...
چشامو باز کردم مرده کنارم خوابیده بود بقیه کجان اینجا کجاست همینجور تو فکر بودم که خیلی تشنم بود و رفتم پایین که اب بخورم داشتم صدای سانگیورو و لیا رو میشنیدم لیا لیا چرا که کم کم به سمت یکی از اتاقایی که فک کنم منبع صدا از اونجا بود رفتم که اروم بازش کردم موهام به هم ریخته بود
که دیدم سانگیو و لیا اونجان رفتم سمتشون که هر دوتا جیغ کشیدن موهامو از تو صورتم کنار زدم دستمو به سمت دکمه لامپ بردم
عشق یا نفرت
..................................
اون اون لیا بود شت اصلا اینجا چه خبره
وایی قاطی کردم خونه لیا انقد بزرگه وایی چرا همیشه لوسا خونه هاشون بزرگه 😂(والا من که ادمینم نفهمیدم چی گفت😂💔)
وایی مغزم داره میترکه که لیا دید ات خوابه اومد سمت منو بغلم کرد شتتت اینجا چه خبره
که لیا گفت
لیا: عه توهم همراه ات اومدی
سانگیو: میتونم یه چیزی بپرسم
لیا: جانم بپرس
سانگیو: ات چرا اومده اینجا
و خب چرا منم اورده
لیا: میدونم توضیحش سخته ولی اون مرده برادرمه و خب اون تو و اتو از اقای هان خریده
سانگیو: چییییی
لیا: اروم ات بیدار شد
مرده اومد پایین و گف اروم ات بیدار شد میخواین حرف بزنید برین تو اتاق لیا
لیا: اوکی داداش
منو لیا رفتیم اتاق لیا
که لیا گف بزار همچیو از اول بگم
من گفتم میشنوم کع گف
خب من خیلی اتو
دوست دارم اون مثل خواهرمه و خب
توهم همینطور تعجب کردم که ادامه داد و گفت من یه برادر مافیا داشتم و اون یه بار منو رسوند مدرسه و ات اومد سمتم اون اتو دید و عاشقش شد
بازم تعجب کردم
که باز ادامه داد برای همین بهش یه گردنبند پروانه دادم که برادرم وقتی گردنبندو ببینه بفهمه اته
که دیگه خیلی تعجب کردم انقد اتفاقای یهویی ادمو خسته میکنه که خب واسع همین خوابم میومد
که گفتم من کجا بخوابم لیا گف اتاقم دوتا تخت داره اول یکیشو برای ات اماده کردم ولی خب اون پیش برادرم میخوابه پس اون تخت برای منو تو لبخند زدم لیا انقد هم بد نبود خیلی مهربون بود
و گفت اگه خوابت نمیاد فیلم ببینیم درستع خوابم میومد ولی بازم قبول کردم دوتایی روی تخت لیا نشستیم و لیا فیلمو گذاشت که یهو استپ فیلمو زد و یه مکس کردو با خنده گف فیلم که بدون خوراکی نمیشه منم با خنده گفتم از اگه خوراکی نباشه فیلم فیلم نمیشه
و رفتیم پایین تو اشپز خونه توی یخچال و کابینتا پر خوراکی بود عررر
خیلی خوشحالم
که خوراکی هارو تو دستم گرفتمو رفتیم بالا عههه ات نیست که این لحظه بهشتیو بچشه
و منو لیا هستم همینجور داشتیم فیلم ترسناک میدیم و برای اینکه نترسیم هی سوتی هاشو مسخره میکردیم
سانگیو: ببین الان مرده میمیره هرکی کچله میمیره کلا با خنده
لیا: زنه هم مطمعنا عروسکش شیطانیه چون اصلا معلومه
... ویو ات...
چشامو باز کردم مرده کنارم خوابیده بود بقیه کجان اینجا کجاست همینجور تو فکر بودم که خیلی تشنم بود و رفتم پایین که اب بخورم داشتم صدای سانگیورو و لیا رو میشنیدم لیا لیا چرا که کم کم به سمت یکی از اتاقایی که فک کنم منبع صدا از اونجا بود رفتم که اروم بازش کردم موهام به هم ریخته بود
که دیدم سانگیو و لیا اونجان رفتم سمتشون که هر دوتا جیغ کشیدن موهامو از تو صورتم کنار زدم دستمو به سمت دکمه لامپ بردم
۵.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.